کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شترک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شترک
/šotorak/
معنی
۱. [مصغرِ شتر] شتر کوچک؛ شتربچه.
۲. خیزاب؛ موج دریا.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شترک
لغتنامه دهخدا
شترک . [ ش ُ ت ُ رَ ] (اِ مصغر) اشترک . مصغر شتر. (انجمن آرا). شتر کوچک و خرد. || موج ، اعم از موج دریا و غیره . (برهان ). موج باشد و آن را اشترک نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). موج . (انجمن آرا) (آنندراج ). موج باشد و آن را اشترک نیز گویند. (فرهنگ نظا...
-
شترک
لغتنامه دهخدا
شترک . [ ش ُ ت ُ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان قزوین . دارای 255 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات و جالیز است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
شترک
لغتنامه دهخدا
شترک . [ ش ُ ت ُ رَ ](اِخ ) دهی از دهستان رودبار بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین . دارای 150 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و بنشن است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
شترک
لغتنامه دهخدا
شترک . [ ش ُت ُ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. دارای 199 تن سکنه . آب آن از رودخانه و محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
شترک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اشترک› [قدیمی] šotorak ۱. [مصغرِ شتر] شتر کوچک؛ شتربچه.۲. خیزاب؛ موج دریا.
-
واژههای مشابه
-
شُتُرَک
لهجه و گویش تهرانی
موج آب
-
شترک بیضا
لغتنامه دهخدا
شترک بیضا. [ ش ُ ت ُ رَ ب َ ] (اِ مرکب ) گیاهی که اشترخار نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به اشترخار شود.
-
واژههای همآوا
-
شُتُرَک
لهجه و گویش تهرانی
موج آب
-
جستوجو در متن
-
مور
لغتنامه دهخدا
مور. [ م َ ] (ع اِ) موج . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اشترک . شترک . نورد. کوهه . کوهه ٔ آب . خیزابه . خیزاب . آب خیز. (یادداشت مؤلف ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || راه پاسپرده ٔ هموار. || هرچیزی نرم . (منتهی الارب ) (آن...
-
اشترک
لغتنامه دهخدا
اشترک . [ اُ ت ُ رَ ] (اِ مصغر) تصغیر اشتر. شتر کوچک . اشتر خرد: نقلست که در راه اشتری داشت زاد و راحله ٔ خود بر آنجا نهاده بود. کسی گفت بیچاره آن اشترک که بار بسیار است بر او. این ظلمی تمام است . (تذکرة الاولیاء عطار). || (اِ مرکب ) موجه خواه موجه ٔ...
-
موجه
لغتنامه دهخدا
موجه . [ م َ / م ُ ج َ / ج ِ ] (از ع ، اِ) موجة. یک موج . یکی موج . کوهه ٔ آب . خیزابه . خیزاب . آب خیز. آب خیزه . اشترک . شترک . (از یادداشت مؤلف ) : در بحر عشق موجه ٔ غبغب نخورده انددل در درون فکنده ٔ چاه ذقن نیند. زلالی (از آنندراج ).حشأالبحر؛ م...
-
موج موج
لغتنامه دهخدا
موج موج . [ م َ م َ / م ُ م ُ ] (ق مرکب ) موجها و کوهه های آب پیاپی . (ناظم الاطباء). خیزابه های پی درپی . خیزابها که یکی پس از دیگری پدید آید و حرکت کند. امواج بیشمار پیاپی و پرآشوب . آب با نره های بسیار. آب با ستونه های بسیار. آب با نوردهای بسیار. ...