کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شتربچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شتربچه
/šotorbačče/
معنی
بچۀ شتر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شتربچه
لغتنامه دهخدا
شتربچه . [ ش ُ ت ُ ب َچ ْ چ َ/ چ ِ ] (اِ مرکب ) بچه ٔ شتر. کره ٔ شتر. شترکره . اشتربچه . بکر. رام . شتی . سخی . (منتهی الارب ) : شتربچه با مادر خویش گفت پس از رفتن آخر زمانی بخفت .سعدی .خَل ّ؛ شتربچه ٔ نر به سال دو درآمده . سَلیل ؛ شتربچه ٔ نوزاده . ...
-
شتربچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اشتربچه› šotorbačče بچۀ شتر.
-
جستوجو در متن
-
عراس
لغتنامه دهخدا
عراس . [ ع َرْ را ] (ع ص ) شتربچه فروش . (منتهی الارب ).
-
سخا
لغتنامه دهخدا
سخا.[ س َ ] (ع اِ) لنگی شتر و شتربچه . (ناظم الاطباء).
-
فطیمة
لغتنامه دهخدا
فطیمة. [ ف َم َ ] (ع ص ) شتربچه ٔ از شیر بازشده . (منتهی الارب ).
-
بوتا
لغتنامه دهخدا
بوتا. (اِ) شتر جوان و شتربچه . (از اشتینگاس ) (ناظم الاطباء). و رجوع به بوته شود.
-
شترک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اشترک› [قدیمی] šotorak ۱. [مصغرِ شتر] شتر کوچک؛ شتربچه.۲. خیزاب؛ موج دریا.
-
ابنة مخاض
لغتنامه دهخدا
ابنة مخاض . [ اِ ن َ ت ُ م َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) تأنیث ابن مخاض . || شتربچه ٔدویم درآمده یا شتربچه که مادرش آبستن شده باشد. ج ، بنات مخاض .
-
دقی
لغتنامه دهخدا
دقی . [ دَ قا / دَ قَن ْ ] (ع مص ) چندان خوردن فصیل و شتربچه شیر را که ناگوارد کندش ، و چنین شتربچه ای را دَق (دقی ) و دقوان گویند و مؤنث آن دقیة ودَقْوی ̍ است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
افائل
لغتنامه دهخدا
افائل . [ اَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ اَفیل ، یعنی شتربچه که بسال دوم زایدِ از آن درآمده و شتربچه ٔ از مادر جدا شده . مؤنث آن : اَفیلَة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). اِفال . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به این کلمه شود.
-
انتضاف
لغتنامه دهخدا
انتضاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) همه ٔ شیر پستان مکیدن شتربچه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مکیدن شتربچه شیر پستان را. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || نوشیدن شتر همه ٔ آب آبگیر را. (از اقرب الموارد).
-
اشترک
فرهنگ فارسی معین
(اُ تِ رَ) (اِ مصغ .) 1 - شتر کوچک ، شتربچه . 2 - خیزآب ، موج دریا.
-
ذئار
لغتنامه دهخدا
ذئار. [ ذِ آ ] (ع اِ) سرگین خاک آمیخته که بر پستان ناقه آلایند تا شتربچه شیر نمکد.
-
استرشاش
لغتنامه دهخدا
استرشاش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دراز کردن شتربچه گردن را میان دو ران مادر تا شیر خورد. (از منتهی الارب ).