کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شتر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شتر
/šatar/
معنی
۱. بریدگی.
۲. برگشتگی پلک چشم.
۳. (اسم) عیب و نقص.
۴. (ادبی) = اَشتر
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ابل، اشتر، جمل، ناقه
دیکشنری
Arabian camel, camel
-
جستوجوی دقیق
-
شتر
واژگان مترادف و متضاد
ابل، اشتر، جمل، ناقه
-
شتر
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - برگشتگی پلک چشم . 2 - فروهشتگی پلک پایین . 3 - انقطاع ، بریدگی ، انشقاق (لب زیرین و غیره ). 4 - عیب ، نقص .
-
شتر
فرهنگ فارسی معین
(شُ تُ) [ په . ] (اِ.) پستانداری است نشخوارکننده از گروه سم داران بدون شاخ با پاهایی که دو انگشت دارد. این حیوان در برابر گرما و تشنگی بسیار مقاوم است . ؛ ~دیدی ، ندیدی سفارش به کتمان راز. ~ ؛ ~سواری دولا دولا نمی شه کنایه از: تلاش بیهوده برای پنه...
-
شتر
لغتنامه دهخدا
شتر. [ ش َ ] (اِ) کناره و گوشه . (برهان ) (غیاث اللغات ) (انجمن آرا) (آنندراج ). کنار. (فرهنگ جهانگیری ). || (هندی ، اِ) مأخوذ ازهندی به معنی دشمن . (از برهان ) (از ناظم الاطباء).
-
شتر
لغتنامه دهخدا
شتر. [ ش َ ] (ع اِ) در نزد علماء عروض خَرْم بعد از قبض در مفاعیلن است . چنانچه ثَرْم ، خَرْم بعد از قبض در فعولن باشد کذا فی بعض الرسائل العربی . پس بعد از شتر از مفاعیلن ، فاعلن باقی ماند و جزئی را که شتر در آن بکار برده شده اَشْتَرنامند بنابراین کل...
-
شتر
لغتنامه دهخدا
شتر. [ ش َ ] (ع مص ) بریدن . (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). || پلک چشم برگشتن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از قاموس ). || مجروح کردن . (از اقرب الموارد). خسته کردن و (رنجاندن ). (از منتهی الارب ). || پاره نمودن جامه . (از اقرب الموارد). || ...
-
شتر
لغتنامه دهخدا
شتر. [ ش َ ] (معرّب ، اِ) معرب چتر : والسلطان هنالک یعرف بالشتر الذی یرفع فوق رأسه و هوالذی یسمی بدیار مصر، القبة و الطیر. (ابن بطوطة).
-
شتر
لغتنامه دهخدا
شتر. [ ش َ ت َ ] (اِ) منقار مرغان . (برهان ).
-
شتر
لغتنامه دهخدا
شتر. [ ش َ ت َ ] (اِخ ) نام قلعه ای است از اعمال اران میان بردعه و گنجه . (از معجم البلدان ).
-
شتر
لغتنامه دهخدا
شتر. [ ش َ ت َ ] (ع مص ) انقطاع . (قاموس ). شَتر که در عربی قطع است اعم از آنکه به بریدن باشد یا به شکستن . (از فرهنگ جهانگیری ). بریده شدن . (غیاث اللغات ). || برگشتگی پلک ازبالا و پایین . برگردیدن پلکها از بالا و پائین . (شرح قاموس ) (غیاث اللغات )...
-
شتر
لغتنامه دهخدا
شتر. [ ش ِ ] (اِخ ) نام کوهی است . (از معجم البلدان ).
-
شتر
لغتنامه دهخدا
شتر. [ ش ُ ت َ ] (اِ) مصاحب و هم نشین ناکس و بی قدر. (ناظم الاطباء).
-
شتر
لغتنامه دهخدا
شتر. [ ش ُ ت ُ ] (اِ) اُشْتُر، جانوری پستاندار عظیم الجثه از گروه نشخوارکنندگان که خود تیره ای خاص را به وجود می آورد. این پستاندار بدون شاخ است ولی دارای دندانهای نیش میباشد. معده ٔ شتر دارای سه قسمت است و هزارلا (برجستگی و فرورفتگی ) ندارد. در هر پ...
-
شتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] šatar ۱. بریدگی.۲. برگشتگی پلک چشم.۳. (اسم) عیب و نقص.۴. (ادبی) = اَشتر
-
شتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: uštr] ‹اشتر› (زیستشناسی) šotor ۱. پستاندارای نشخوارکننده و حلالگوشت با گردن دراز و پای بلند و یک یا دو کوهان بر پشت.۲. [عامیانه، مجاز] قاچ خربزه یا هندوانه به همراه پوست؛ شتری.