کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شتابیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شتابیدن
/šetābidan/
معنی
= شتافتن
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
accelerate, gallop, hasten, hie, hurry, hurtle, post, quicken, rush, spur, streak, tear, trot
-
جستوجوی دقیق
-
شتابیدن
فرهنگ فارسی معین
(ش دَ) (مص ل .) شتافتن .
-
شتابیدن
لغتنامه دهخدا
شتابیدن . [ ش ِ دَ ] (مص ) چالاکی کردن . عجله نمودن . شتافتن . به عجله و به سرعت کاری کردن . (ناظم الاطباء). شتافتن . (از فرهنگ نظام ). نَسل . نَسلان . (تاج المصادر بیهقی ). شتاب کردن . عجله کردن : شتابید گنجور و صندوق جست بیاورد پویان به مهر درست . ...
-
شتابیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] šetābidan = شتافتن
-
شتابیدن
دیکشنری فارسی به عربی
عجلة
-
جستوجو در متن
-
ابکار
فرهنگ واژههای سره
دوشیزگان، شتابیدن، نابسودگان
-
شتابیده
لغتنامه دهخدا
شتابیده . [ ش ِ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از شتابیدن . شتافته . رجوع به شتابیدن شود.
-
شتافتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: ōštāftan] ‹اشتافتن، اشتابیدن› šetāftan ۱. شتاب کردن؛ عجله کردن؛ شتابیدن.۲. تند رفتن.
-
شتابیدنی
لغتنامه دهخدا
شتابیدنی . [ ش ِ دَ ] (ص لیاقت ) درخور شتابیدن . سزاوار تعجیل .
-
hied
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جاسازی شده، عجله کردن، شتاب کردن، شتابیدن، زود رفتن، بشتاب رفتن
-
hies
دیکشنری انگلیسی به فارسی
hies، عجله کردن، شتاب کردن، شتابیدن، زود رفتن، بشتاب رفتن
-
hie
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هی، عجله کردن، شتاب کردن، شتابیدن، زود رفتن، بشتاب رفتن
-
ادلیلاء
لغتنامه دهخدا
ادلیلاء. [ اِ ] (ع مص ) شتاب کردن . شتابی کردن . (منتهی الارب ). شتابیدن . شتافتن . || پنهان شدن . (مصادر زوزنی ).
-
بشتابانیدن
لغتنامه دهخدا
بشتابانیدن . [ ب ِ دَ ] (مص ) شتابانیدن اعجال . (تاج المصادر بیهقی ). تعجیل . (زوزنی ). رجوع به شتابیدن و شتافتن شود.
-
hurrying
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عجله کن، عجله کردن، شتاب کردن، شتابیدن، چاپیدن، بستوه اوردن، باشتاب انجام دادن، راندن