کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شب و روز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دیگ شب
لغتنامه دهخدا
دیگ شب . [ ش َ ] (اِ مرکب ) دیگرشب . دیشب . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اما ظاهراً دگرگون شده ٔ دیگر شب باشد. (یادداشت لغتنامه ).
-
شب تجلی
لغتنامه دهخدا
شب تجلی . [ ش َ ب ِ ت َ ج َل ْ لی ] (اِخ ) شبی که موسی (ع ) را در وادی ایمن انوار الهی به مشاهده رسید. (آنندراج ) : کمال دانش او خود ز شرح مستغنی است به ماهتاب چه حاجت ، شب تجلی را.ظهیر فاریابی .
-
شب زنگی
لغتنامه دهخدا
شب زنگی . [ ش َ ب ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شب گیسوفشان . کنایه از شب تاریک باشد. (انجمن آرا).
-
شب ساختن
لغتنامه دهخدا
شب ساختن . [ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) صحبت در شب . (فرهنگ نظام ). صحبت داشتن با کسی در شب . (بهار عجم ) : سواد شب خون چو از تاختن برآسود آمد به شب ساختن .نظامی .
-
شب شدن
لغتنامه دهخدا
شب شدن . [ ش َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فرارسیدن شب . (فرهنگ فارسی معین ). || کنایه از آخر شدن ایام جوانی است . (بهار عجم ) : شب شد دگر که تنگ غمت را ببر کشم چون مرغ پرشکسته سری زیر پر کشم .قدری شیرازی .
-
شب عنبرین
لغتنامه دهخدا
شب عنبرین . [ ش َ ب ِ عَم ْ ب َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شب تاریک . (برهان ) (انجمن آرا). اَدهَم . چادر کبود. (مجموعه ٔ مترادفات ص 222).
-
شب گذاشتن
لغتنامه دهخدا
شب گذاشتن . [ ش َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بیتوته . (ترجمان القرآن جرجانی ). به سرآوردن شب . گذراندن شب . به شب مقیم شدن در جایی .
-
شب آهنگ
لغتنامه دهخدا
شب آهنگ . [ ش َ هََ ] (اِ مرکب ) رجوع به شباهنگ شود.
-
شب افسانه
لغتنامه دهخدا
شب افسانه . [ ش َ اَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) افسانه ٔ شب . افسانه که برای آمدن خواب در شبها بشنوند. (بهار عجم ) (آنندراج ). سخن شب . (ناظم الاطباء). قصه که شب هنگام گویند تا شنونده نرم نرم به خواب شود : تنی چند را از رقبیان راه ز بهر شب افسانه بنشاند ...
-
شب بشب
لغتنامه دهخدا
شب بشب . [ ش َ ب ِ ش َ ] (ق مرکب ) یک شب در میان .
-
شب پیمایی
لغتنامه دهخدا
شب پیمایی .[ ش َ پ َ / پ ِ ] (حامص مرکب ) عمل شب پیما. شب نوردی .
-
شب تیغ
لغتنامه دهخدا
شب تیغ. [ ش َ ب ِ ] (اِخ ) شب دهم محرم . شب عاشورا. (آنندراج ).
-
شب چر
لغتنامه دهخدا
شب چر. [ ش َ چ َ ] (نف مرکب ) که شب چرد. که به هنگام شب چرا کند. حیوانی که در شب میچرد. (فرهنگ نظام ). || (ن مف مرکب ) که شب چریده شود. || (اِمص مرکب ) بردن حیوانات در شب به چرا کردن . (فرهنگ نظام ). || (اِ مرکب ) مخفف شب چره . شب چرا. رجوع به شب چره...
-
شب چراغک
لغتنامه دهخدا
شب چراغک . [ ش َ چ َ / چ ِ غ َ ] (اِ مرکب ) شبچراغ . کرم شب تاب . (ازفرهنگ نظام ) (از ناظم الاطباء). شب افروز : شب چراغک چراغله شب تاب کرمکی کو بود شب افروزان .نیازی بخاری (از حجازی ).
-
شب خسب
لغتنامه دهخدا
شب خسب . [ ش َ خ ُ ] (نف مرکب ) خسبنده به شب . که شب هنگام به خواب رود. که در شب بخوابد.