کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شب رو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شب رو
/šabro[w]/
معنی
۱. رونده در شب؛ کسی که هنگام شب به راهی برود یا سفر کند.
۲. [قدیمی، مجاز] دزد و راهزن.
۳. [قدیمی، مجاز] عسس.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شب رو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) šabro[w] ۱. رونده در شب؛ کسی که هنگام شب به راهی برود یا سفر کند.۲. [قدیمی، مجاز] دزد و راهزن.۳. [قدیمی، مجاز] عسس.
-
شب رو
لهجه و گویش تهرانی
دزد شبانه
-
واژههای مشابه
-
شب عید،شب عیدی
لهجه و گویش تهرانی
ایام عید
-
ظرف شب
لغتنامه دهخدا
ظرف شب . [ ظَ ف ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اصیص . ظرفی که در اطاق شب هنگام برای ادرار بول پیران و بیماران به کار است .
-
کحلی شب
لغتنامه دهخدا
کحلی شب .[ ک ُ ش َ ] (اِ مرکب ) بمعنی کحلی روز است که کنایه از تاریکی شب باشد. (برهان ) (آنندراج ). کحلی پرند. تاریکی شب . (از ناظم الاطباء). رجوع به کحلی روز شود.
-
کلاته شب
لغتنامه دهخدا
کلاته شب . [ ک َ ت ِ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طبس مسینا بخش درمیان شهرستان بیرجند. محلی کوهستانی و گرم سیر است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
گرد شب
لغتنامه دهخدا
گرد شب . [ گ َ دِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از سیاهی شب است . (برهان ) (آنندراج ).
-
شب بو
فرهنگ نامها
(تلفظ: šab bu) (در گیاهی) گلی معطر و زینتی در رنگهای مختلف با ساقهی بلند که مصرف دارویی داشته ؛ گیاه این گل که دو ساله یا دائمی و زینتی است و انواع متعدد دارد ، خیری .
-
night watch
گشت شب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] شکل اولیۀ گشت پلیس در شهرها
-
نصف شب
لغتنامه دهخدا
نصف شب . [ ن ِ ف ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نیمه شب . ناف شب . دل شب .
-
نم شب
لغتنامه دهخدا
نم شب . [ ن َ م ِ / ن َ ش َ ] (اِ مرکب ) شب نم . (یادداشت مؤلف ) (از مهذب الاسماء).
-
شب بخیر
فرهنگ واژههای سره
شب خوش
-
ساقی شب
لغتنامه دهخدا
ساقی شب . [ ی ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ماه . (شرفنامه ٔ منیری ) (برهان ) (آنندراج ). || صبح . (شرفنامه ٔ منیری ). صبح صادق . (برهان ) (آنندراج ). || پیر. مرشد. (شرفنامه ٔ منیری ) (برهان ) (آنندراج ).
-
غیوران شب
لغتنامه دهخدا
غیوران شب . [ غ َ ن ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شب بیداران . (انجمن آرا). کنایه از شب بیداران و شبخیزان است . (برهان قاطع) (آنندراج ). رجوع به غیور شب و مجموعه ٔ مترادفات ص 221 شود.