کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شب بازه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شب ساختن
لغتنامه دهخدا
شب ساختن . [ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) صحبت در شب . (فرهنگ نظام ). صحبت داشتن با کسی در شب . (بهار عجم ) : سواد شب خون چو از تاختن برآسود آمد به شب ساختن .نظامی .
-
شب سده
لغتنامه دهخدا
شب سده . [ ش َ ب ِ س َ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شب جشن سده . لیلةالسدق . شب دهم بهمن ماه . صاحب برهان گوید: به معنی شب آتش بلند باشدچه سده به معنی آتش بلند است و آن شب دهم بهمن ماه است و وجه تسمیه ٔ این ، آن است که چون فریدون بر ضحاک دست یا...
-
شب شدن
لغتنامه دهخدا
شب شدن . [ ش َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فرارسیدن شب . (فرهنگ فارسی معین ). || کنایه از آخر شدن ایام جوانی است . (بهار عجم ) : شب شد دگر که تنگ غمت را ببر کشم چون مرغ پرشکسته سری زیر پر کشم .قدری شیرازی .
-
شب شکستن
لغتنامه دهخدا
شب شکستن . [ ش َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) شب به سر بردن . مبیت . (مجموعه ٔ مترادفات ص 221). به سر شدن و به سر کردن شب . (بهار عجم ) : شب شکستن بهر شبگیر است اندر زلف توشب شکست و هیچ دل را زهره ٔ شبگیر نیست .رکنای مسیح .
-
شب عنبرین
لغتنامه دهخدا
شب عنبرین . [ ش َ ب ِ عَم ْ ب َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شب تاریک . (برهان ) (انجمن آرا). اَدهَم . چادر کبود. (مجموعه ٔ مترادفات ص 222).
-
شب فرخ
لغتنامه دهخدا
شب فرخ . [ ش َ ب ِ ف َرْ رُ ] (ترکیب وصفی ) فرخ شب . فرخنده شب . || (اِ مرکب ) نام نوایی است از موسیقی و نام لحن چهاردهم باشد از سی لحن باربد. (برهان ). نام یکی از سی لحن باربد، مطرب و شاعر خسروپرویز است . (فرهنگ نظام ).
-
شب کاینات
لغتنامه دهخدا
شب کاینات . [ ش َ ب ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیا و عالم کون و فساد باشد. (برهان ).
-
شب کردن
لغتنامه دهخدا
شب کردن . [ ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) صحبت داشتن با کسی در شب . (از بهار عجم ). صحبت در شب . (فرهنگ نظام ) : خلوتی ساختند و شب کردندمادر پیر را طلب کردند. امیرخسرو دهلوی .کردم به ذوق شادی شب با سگان کویش صحبت بهم خوش آید یاران باوفا را. کاتبی .|| وارد ...
-
شب گذاشتن
لغتنامه دهخدا
شب گذاشتن . [ ش َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بیتوته . (ترجمان القرآن جرجانی ). به سرآوردن شب . گذراندن شب . به شب مقیم شدن در جایی .
-
شب گذراندن
لغتنامه دهخدا
شب گذراندن . [ ش َ گ ُ ذَ دَ ] (مص مرکب ) سپری کردن شب . به سر بردن شب : بر سر کوی تو شبها گذارندیم به عیش کاسمان پوشش ما بود و زمین بستر ما.وحشی بافقی .
-
شب گذشتن
لغتنامه دهخدا
شب گذشتن . [ ش َ گ ُ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) شب به سرآمدن . شب سپری شدن : روز و شبم ز هجر به رنگی گذشته است کآگه نگشته ام که سپید و سیاه چیست .شانی مشهدی .
-
شب گل
لغتنامه دهخدا
شب گل . [ ش َ ب ِ گ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رسم است که در موسم بهار دو ساعت قبل از صبح که وقت شکفتن گل است به سیر گلزار میروند. و در چراغ هدایت نوشته که شبهای ایام بهار را «شب گل » گویند. چرا که در ایام بهار تمام گلها بشکفد و مردم در آن ایام سیر...
-
شب آموز
لغتنامه دهخدا
شب آموز. [ ش َ ] (نف مرکب ) آموزنده بشب . که شب هنگام تعلیم گیرد. فراگیرنده به شب . آنکه درشب بیاموزد و تعلیم گیرد. || آنکه در شب تعلیم دهد. || در تداول عامه ، زن که شب به شوی خود بد کسان ِ شوی خود گوید. (یادداشت مؤلف ).
-
شب آوا
لغتنامه دهخدا
شب آوا. [ ش َ ] (اِ مرکب ) بانگ شب و فغان و ناله و زاری در شب . (ناظم الاطباء). || (ص مرکب ) ناله و زاری کننده در شب . (ناظم الاطباء).
-
شب آویز
لغتنامه دهخدا
شب آویز. [ ش َ] (اِ مرکب ) شباویز. مرغی که به شب خود را به یک پای بیاویزد و حق حق گوید و او را حق گوی نیز گویند. (از فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ سروری ) (از انجمن آرا) (ازآنندراج ). نام مرغی که شبها خود را بپا از شاخ درخت آویزد و فریادی کند که از آن حَق ...