کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شبهنرمادگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
pseudohermaphroditism
شبهنرمادگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] حالتی که در آن فرد اندام جنسی فقط یکی از دو جنس، ولی ویژگیهای جنسی ثانویۀ جنس دیگر یا هر دو را داشته باشد
-
واژههای مشابه
-
hermaphroditism
نرمادگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] وضعیت طبیعی یا مرضی موجودات زندهای که دارای هر دو اندام تناسلی نر و ماده هستند
-
نرمادگی
لغتنامه دهخدا
نرمادگی . [ ن َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) نرماده بودن . خنثی بودن . صفت نرماده . رجوع به نرماده شود. || (اِ مرکب ) چیزهائی که بدان قفل بسته شود و آن را در عرف هند جهر گویند. (آنندراج ). چفت رزه ٔ در. (ناظم الاطباء) : هست از اهل هند امّید گشایش سادگی کار...
-
female pseudohermaphroditism
شبهنرمادگی مادهنما
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] نوعی شبهنرمادگی که در آن فرد تخمدان دارد
-
male pseudohermaphroditism
شبهنرمادگی نرنما
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] نوعی شبهنرمادگی که در آن فرد بیضه دارد
-
شبه
واژگان مترادف و متضاد
سان، شبق، مانند، مثل، نظیر، وار، همانند ≠ ضد
-
شبه
فرهنگ فارسی معین
(شَ بَ یا بِ) [ معر. ] (اِ.) نوعی سنگ و آن گونه ای لینیت است که در نتیجة تراکم ذرات کربن و تغییرات شیمیایی نسبتاً سخت شده و رنگ سیاه براقی دارد و در جواهر - سازی مصرف می شود.
-
شبه
فرهنگ فارسی معین
(ش ) [ ع . ] (اِ.) مثل ، مانند. ج . اشباه .
-
شبه
فرهنگ فارسی معین
(شَ بَ) [ ع . ] (اِمص .) مشابهت .
-
شبه
لغتنامه دهخدا
شبه . [ ش َ ب َ / ب ِ ] (اِ) شوه . شبق . معربش سبج . سنگی باشد سیاه و براق و در نرمی و سبکی همچو کاه ربا است و آن دو بابت میشود یکی آن است که از دشت قبچاق آورند و آن آبی است که به مرور ایام بسته میشود و دیگری کانی باشد که از گیلان آورند. طبیعت آن سرد...
-
شبه
لغتنامه دهخدا
شبه . [ ش َ ب َ / ب ِ ] (ص نسبی ) منسوب به شب . (فرهنگ فارسی معین ). || در ترکیب با عدد آید و معنی تعداد شبها دهد: ماه دوشبه . ماه سه شبه . (فرهنگ فارسی معین ).
-
شبه
لغتنامه دهخدا
شبه . [ ش َ ب َه ْ ] (ع اِ) مس زرد. (از اقرب الموارد).- کوز شبه ؛ کوزه ٔ برنجین .(منتهی الارب ): عنده اوانی الشَبَه و الشِبه ؛ نزد اوهست ظرفهای برنجین . (از اقرب الموارد).
-
شبه
لغتنامه دهخدا
شبه . [ ش َ ب َه ْ ] (ع اِ) نوعی از درخت بزرگ . (از منتهی الارب ). ج ، اشباه . (منتهی الارب ). درختی شبیه به مورد. (ناظم الاطباء). سیاه تلو. (فرهنگ فارسی معین ). || گیاهی است خاردار که شکوفه ٔ سرخ رنگ دارد و دانه ای مانند شهدانه .(منتهی الارب ). گیاه...
-
شبه
لغتنامه دهخدا
شبه . [ ش َ ب َه ْ ] (ع ص ، اِ) مثل . مانند. ج ، مَشابه و اشباه و مَشابیه (برخلاف قیاس ). (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ): و بینهما شبه ؛ یعنی هر دو مانندند. (منتهی الارب ). رجوع به شِبْه ْ شود.- وجه شبه ؛ چیزی که مایه و اصل تشبیه شیی ٔ به دیگری با...