کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شبهمقطع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
pseudosection
شبهمقطع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] نمودار پربندی حاصل از مقادیر مقاومتویژۀ ظاهری در زیر ایستگاهها در عمقهای متناسب با فاصلۀ میان الکترودها
-
واژههای مشابه
-
مقطع
واژگان مترادف و متضاد
۱. سیلاب، هجا ۲. بیتآخر (غزل، قصیده) ۳. برشگاه، محل قطع ۴. مرحله، برهه ≠ مطلع
-
مقطع
فرهنگ واژههای سره
پِلکان، برش، پایه
-
مقطع
فرهنگ فارسی معین
(مَ طَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - محل قطع و برش . 2 - آخرین بیت غزل یا قصیده . ج . مقاطع .
-
مقطع
فرهنگ فارسی معین
(مُ قَ طَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - بریده شده . 2 - چیزی که آن را با بریدن زواید و پیراستن بیآرایند.
-
مقطع
لغتنامه دهخدا
مقطع. [ م َ طَ ] (ع مص ) بریدن . قطع. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به معنی قطع کردن نیز آمده و در این صورت مصدر میمی است .(غیاث ) (آنندراج ). || (اِ) جای برش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). محل قطع و برش . (ناظم ...
-
مقطع
لغتنامه دهخدا
مقطع. [ م ِ طَ ] (ع اِ) گاز. (مهذب الاسماء). افزار بریدن و کازود و امثال آن . (منتهی الارب ). ابزار و آلت بریدن و کازود و جز آن . (ناظم الاطباء). آنچه بدان چیزی برند. (ناظم الاطباء). آنچه بدان چیزی برند. (از اقرب الموارد). گاز که بدان زر و سیم و امثا...
-
مقطع
لغتنامه دهخدا
مقطع. [ م ُ طَ ] (ع ص ) گشن بازمانده از گشنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مردی که خواهش زنان ندارد. || غریب ازخانمان بریده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مردی که دیوان نباشد او را. (منتهی الارب )...
-
مقطع
لغتنامه دهخدا
مقطع. [ م ُ طِ ] (ع ص ) فرومانده از دلیل و جواب و ساکت وخاموش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه حجت وی بریده شده باشد. (از اقرب الموارد). || بازمانده شده از یاران در سفر خصوصاً در صفر حج . (ناظم الاطباء). || قطع کننده ٔ معاملات ودعاوی ...
-
مقطع
لغتنامه دهخدا
مقطع. [ م ُ ق َطْ طَ] (ع ص ) بریده شده . || چیزی که زواید را از اطرافش بریده و آراسته و پیراسته کرده باشند. (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نزد علمای فن بدیع عبارت است از اینکه سخنی که ایراد کنند حروف هر یک از کلمات آن از یکدیگر جدا باشد در نوش...
-
مقطع
لغتنامه دهخدا
مقطع. [ م ُ ق َطْ طِ ] (ع ص ) آنچه بسبب حرارت لطیفه نفوذ کند مابین خلط لزج و سطح عضو و ملاصق آن و دفع اونماید بدون تصرف در قوام خلط مانند سکنجبین . (تحفه ٔحکیم مؤمن ). دوایی که به سبب لطافت خود بین سطح عضو و خلط لزج چسبیده به آن نفوذ کند و آن را از ...
-
مقطع
دیکشنری عربی به فارسی
هجا , سيلا ب
-
مقطع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مقاطع] maqta' ۱. محل قطع؛ جای بریدن؛ محل جدایی.۲. پایان سخن.۳. (ادبی) بیت آخر غزل یا قصیده.
-
مقطع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] moqta' کسی که پادشاه یا خلیفه اقطاع به او میداده تا از درآمد آن زندگانی کند.