کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شبهفلز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
metalloid, semimetal
شبهفلز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] عنصری که خواص آن بینابین خواص فلزها و نافلزهاست
-
واژههای مشابه
-
فلز
فرهنگ واژههای سره
توپال
-
فلز
فرهنگ فارسی معین
(فِ لِ زّ) [ ع . ] (اِ.) جسمی است معدنی هادی الکتریسته که می توان آن را به شکل مفتول درآورد یا صفحه صفحه کرد مانند آهن ، نقره و...
-
فلز
لغتنامه دهخدا
فلز. [ ف ِ ل َزز / ف ُ ل ُزز ] (ع اِ) فِلِزّ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به فِلِزّ شود.
-
فلز
لغتنامه دهخدا
فلز. [ ف ِ ل ِزز ] (ع اِ) مس سپید که از آن دیگهای ریخته سازند. || ریم آهن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سنگریزه . (منتهی الارب ). || گوهر کانی هرچه باشد، یا هرچه گداز دهد از آن ، یا هرچه آن را کیر [ دمه ٔ آهنگری ]، دود سازد وقت گداختن . || ض...
-
فلز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فلزّ] (شیمی) felez[z] جسم معدنی چکشخوار، درخشنده، و رسانای برق و گرما که معمولاً بهصورت جامد است.
-
فلز
دیکشنری فارسی به عربی
معدن
-
شبه
واژگان مترادف و متضاد
سان، شبق، مانند، مثل، نظیر، وار، همانند ≠ ضد
-
شبه
فرهنگ فارسی معین
(شَ بَ یا بِ) [ معر. ] (اِ.) نوعی سنگ و آن گونه ای لینیت است که در نتیجة تراکم ذرات کربن و تغییرات شیمیایی نسبتاً سخت شده و رنگ سیاه براقی دارد و در جواهر - سازی مصرف می شود.
-
شبه
فرهنگ فارسی معین
(ش ) [ ع . ] (اِ.) مثل ، مانند. ج . اشباه .
-
شبه
فرهنگ فارسی معین
(شَ بَ) [ ع . ] (اِمص .) مشابهت .
-
شبه
لغتنامه دهخدا
شبه . [ ش َ ب َ / ب ِ ] (اِ) شوه . شبق . معربش سبج . سنگی باشد سیاه و براق و در نرمی و سبکی همچو کاه ربا است و آن دو بابت میشود یکی آن است که از دشت قبچاق آورند و آن آبی است که به مرور ایام بسته میشود و دیگری کانی باشد که از گیلان آورند. طبیعت آن سرد...
-
شبه
لغتنامه دهخدا
شبه . [ ش َ ب َ / ب ِ ] (ص نسبی ) منسوب به شب . (فرهنگ فارسی معین ). || در ترکیب با عدد آید و معنی تعداد شبها دهد: ماه دوشبه . ماه سه شبه . (فرهنگ فارسی معین ).
-
شبه
لغتنامه دهخدا
شبه . [ ش َ ب َه ْ ] (ع اِ) مس زرد. (از اقرب الموارد).- کوز شبه ؛ کوزه ٔ برنجین .(منتهی الارب ): عنده اوانی الشَبَه و الشِبه ؛ نزد اوهست ظرفهای برنجین . (از اقرب الموارد).