کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شبهفاصله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَشباه] šebh مثل؛ مانند.〈 شبهجزیره: (جغرافیا) قطعۀ وسیعی از خاک که از یک طرف متصل به خشکی و باقی آن میان دریا باشد؛ مانند جزیره.〈 شبهجمله: (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که معنی جمله را برساند، مانندِ آفرین، هان، زنهار، ...
-
pseudoranging
شبهفاصلهیابی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] اندازهگیری شبهفاصله
-
فاصله
واژگان مترادف و متضاد
۱. بعد، دوری، مسافت ۲. فرجه ۳. جدایی ۴. خلال، عرض ۵. بین
-
فاصله
فرهنگ واژههای سره
بازه
-
فاصلة
لغتنامه دهخدا
فاصلة. [ ص ِ ل َ ] (ع ص ) مؤنث فاصل . رجوع به فاصل شود. || (اِ) شبه که میان هر دو مروارید و جز آن در رشته کشند. (منتهی الارب ). || آخر آیت قرآن ، و آن بمنزلت قافیه است در شعر. ج ، فواصل . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گویند چون در نوشته های کاهن...
-
فاصله
فرهنگ فارسی معین
(ص لَ یا لِ) [ ع . فاصلة ] 1 - (اِفا.) مؤنث فاصل . 2 - مسافت میان دو چیز.
-
فاصلة
دیکشنری عربی به فارسی
اپوستروف , نام اين نشان ( , ويرگول
-
فاصله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فاصلَة، جمع: فواصل] fāsele ۱. میزان دوری دو یا چند چیز یا چند نفر از هم؛ مسافت.۲. زمان میان دو رویداد: در فاصلهٴ این سالها فرانسهٴ خود را تکمیل کرد.۳. (اسم مصدر) [عامیانه، مجاز] جدایی؛ دوری.۴. (موسیقی) اختلاف زیروبمی دو نت نسبت به یکدیگ...
-
فاصله
دیکشنری فارسی به عربی
فاصل , فترة , فجوة , فضاء , مسافة
-
یک شبه
لغتنامه دهخدا
یک شبه . [ ی َ / ی ِ ش َ ب َ/ ب ِ ] (ص نسبی ) هر چیز که بر او یک شب گذشته باشد چون طفل یک شبه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : طی مکان ببین و زمان در سلوک شعرکاین طفل یک شبه ره صدساله می رود. حافظ. || که شب اول زیستن یا پیدا آمدن او بود، چون هلال یک شبه...
-
adrenomimetic, sympathomimetic
شبهآدرنالین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] ماده یا عاملی که اثری شبیه به فعالیت اعصاب برگردینهزا دارد متـ . شبهبرگردینه
-
pseudo-information, quasi-information
شبهاطلاعات
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، علوم کتابداری و اطلاعرسانی] در برخی نظریههای فلسفی، آنچه منطبق با واقعیت نباشد
-
pseudoaddiction
شبهاعتیاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] رفتارهای شبیه به اعتیاد در بیمارانی که از دردهای حاد رنج میبرند و نیاز پیشرونده به مصرف داروهای مسکن دارند
-
pseudochoice
شبهانتخاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] گونهای انکار که در آن فرد مصرف افراطی مواد یا پیامدهای منفی آن را انتخاب آگاهانۀ خود میداند، نه عدم تسلط بر رفتار خود
-
pseudovector
شبهبُردار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] کمیتی که در چرخش فضایی بهصورت بُردار رفتار میکند، ولی با وارونی فضایی تغییر علامت میدهد متـ . بُردار محوری axial vector