کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شبهطبیعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شبه
لغتنامه دهخدا
شبه . [ ش َ ب َه ْ ] (ع اِ) مس زرد. (از اقرب الموارد).- کوز شبه ؛ کوزه ٔ برنجین .(منتهی الارب ): عنده اوانی الشَبَه و الشِبه ؛ نزد اوهست ظرفهای برنجین . (از اقرب الموارد).
-
شبه
لغتنامه دهخدا
شبه . [ ش َ ب َه ْ ] (ع اِ) نوعی از درخت بزرگ . (از منتهی الارب ). ج ، اشباه . (منتهی الارب ). درختی شبیه به مورد. (ناظم الاطباء). سیاه تلو. (فرهنگ فارسی معین ). || گیاهی است خاردار که شکوفه ٔ سرخ رنگ دارد و دانه ای مانند شهدانه .(منتهی الارب ). گیاه...
-
شبه
لغتنامه دهخدا
شبه . [ ش َ ب َه ْ ] (ع ص ، اِ) مثل . مانند. ج ، مَشابه و اشباه و مَشابیه (برخلاف قیاس ). (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ): و بینهما شبه ؛ یعنی هر دو مانندند. (منتهی الارب ). رجوع به شِبْه ْ شود.- وجه شبه ؛ چیزی که مایه و اصل تشبیه شیی ٔ به دیگری با...
-
شبه
لغتنامه دهخدا
شبه . [ ش ِب ْه ْ ] (ع ص ، اِ) مانند. مثل . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، مَشابه و مَشابیه (برخلاف قیاس چون محاسن و مذاکیر). (منتهی الارب ). ج ، اشباه . (از اقرب الموارد) : تا نبود چون همای فرخ کرکس همچو نباشد به شبه باز خشین ، پند. فرخی .خوی...
-
شبه
لغتنامه دهخدا
شبه . [ ش ُ ب َه ْ ] (ع اِ) ج ِ شبهة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
شبه
لغتنامه دهخدا
شبه . [ ش ُ ب ُه ْ ] (ع اِ) هر درخت بزرگ خاردار. (از اقرب الموارد). || (ص ) گفته شده است که به معنی گیاه خوردنی است که دارای برگی چون برگ نخل باشد. (از اقرب الموارد). || (ص ) گفته شده است که به معنی خوشبوی از گیاهان است . (از اقرب الموارد).
-
شبة
لغتنامه دهخدا
شبة. [ ش َب ْ ب َ ] (ع ص ) زن جوان . (منتهی الارب ). مخفف شابة. رجوع به شابة شود.
-
شبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زمینشناسی) šabe سنگی سیاه و درخشان؛ کهربای سیاه: ◻︎ شبی چون شبه روی شسته به قیر / نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر (فردوسی: ۳/۳۰۳).
-
شبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَشباه] šebh مثل؛ مانند.〈 شبهجزیره: (جغرافیا) قطعۀ وسیعی از خاک که از یک طرف متصل به خشکی و باقی آن میان دریا باشد؛ مانند جزیره.〈 شبهجمله: (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که معنی جمله را برساند، مانندِ آفرین، هان، زنهار، ...
-
natural transformation, n-transformation
گشتار طبیعی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] تغییراتی که در نتیجۀ پدیدههای طبیعی در مواد باستانشناختی، پس از نهشته شدن، به وجود میآیند
-
natural level 1, natural layer
لایۀ طبیعی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] مجموعهای از رگهها که در نتیجۀ روندهای طبیعی نهشتهگذاری آبرفتی و نشست خاکستر آتشفشانی به وجود میآید
-
physical map
نقشۀ طبیعی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] نقشهای که در آن سطح زمین و کف اقیانوسها و برجستگیها، و نیز پدیدههای طبیعی مانند جریانهای اقیانوسی و باتلاقها و کویرها نشان داده میشود
-
natural boundary, physical boundary, physiographic boundary
مرز طبیعی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جغرافیای سیاسی] مرزی سیاسی که مبنای آن عوارض طبیعی مانند رودخانه یا رشتهکوه است
-
natural pruning
هَرَس طبیعی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] مرگ شاخه و افتادن آن براثر عوامل فیزیکی یا زیستی مانند باد یا برف یا انواع آفات متـ . خودهَرَسی self-pruning
-
یخچال طبیعی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← یخسار