کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شبهطبیعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
nature-identical
شبهطبیعی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] هر افزودنی غذایی مصنوعی که مشابه انواع طبیعی خود باشد
-
واژههای مشابه
-
طبیعی
واژگان مترادف و متضاد
۱. اصلی، جبلی، ذاتی، فطری، نهادین ۲. اصیل، بکر، دستنخورده ۳. آفریده، مخلوق ≠ مصنوعی، ساختگی ۴. مربوطبه طبیعت ۵. معمولی، عادی ۶. طبیعیدان
-
طبیعی
فرهنگ واژههای سره
سرشتین، نیادی، بهنجار
-
طبیعی
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - منسوب به طبیعت . 2 - فطری ، ذاتی . 3 - عالم علم طبیعی . 4 - کسی که امور جهان را به طبیعت نسبت می دهد و به خدا اعتقادی ندارد.
-
طبیعی
لغتنامه دهخدا
طبیعی . [ طَ ] (ص نسبی ) (علم ...) دانشی است که از احوال اجسام طبیعی بحث میکند و موضوع آن جسم است . (از کشف الظنون ). و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: طبیعی بر یکی از علوم مدون حکمت نیز اطلاق شود چه علم حکمت به دو گونه ٔ عملی و نظری تقسیم گردد و حکمت...
-
طبیعی
لغتنامه دهخدا
طبیعی . [ طَ عی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به طبیعت . غریزی . جبلی . ذاتی . فطری . نهادی . سرشتی . گوهری . گُهری . خِلقی . مقابل ِ صناعی و عملی و مصنوعی و ساختگی و معمولی : بخشش او طبیعی و گهریست بخشش دیگران به روی و ریاست . فرخی .چه بود عارض تو لاله ٔ طب...
-
طبيعي
دیکشنری عربی به فارسی
ذاتي , جبلي , فطري , غريزي , ايجاد شده بر اثر تخم کشي از موجودات هم تيره , طبيعي , سرشتي , نهادي , بديهي , مسلم , استعداد ذاتي , احمق , ديوانه , مادي , فيزيکي
-
طبیعی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به طبیعَة) [عربی: طبیعیّ] tabi'i ۱. مربوط به طبیعت.۲. ذاتی؛ فطری.۳. (صفت نسبی، اسم) (فلسفه) کسی که هر چیز را به طبیعت نسبت دهد؛ هریک از طبیعیون؛ معتقد به اصالت ماده؛ طبایعی.۴. (صفت، قید) عادی و معمولی: رفتار طبیعی.۵. (صفت نسبی، ...
-
طبیعی
دیکشنری فارسی به عربی
اصلي , جوهري , حقيقي , طبيعي , فطري , وضع طبيعي
-
شبه
واژگان مترادف و متضاد
سان، شبق، مانند، مثل، نظیر، وار، همانند ≠ ضد
-
شبه
فرهنگ فارسی معین
(شَ بَ یا بِ) [ معر. ] (اِ.) نوعی سنگ و آن گونه ای لینیت است که در نتیجة تراکم ذرات کربن و تغییرات شیمیایی نسبتاً سخت شده و رنگ سیاه براقی دارد و در جواهر - سازی مصرف می شود.
-
شبه
فرهنگ فارسی معین
(ش ) [ ع . ] (اِ.) مثل ، مانند. ج . اشباه .
-
شبه
فرهنگ فارسی معین
(شَ بَ) [ ع . ] (اِمص .) مشابهت .
-
شبه
لغتنامه دهخدا
شبه . [ ش َ ب َ / ب ِ ] (اِ) شوه . شبق . معربش سبج . سنگی باشد سیاه و براق و در نرمی و سبکی همچو کاه ربا است و آن دو بابت میشود یکی آن است که از دشت قبچاق آورند و آن آبی است که به مرور ایام بسته میشود و دیگری کانی باشد که از گیلان آورند. طبیعت آن سرد...