کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شبهتقارن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
pseudosymmetry
شبهتقارن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] وضعیتی که در آن بلور با توجه به زاویهها و نسبت محورها تقارنی بیشتر از تقارن واقعی از خود نشان میدهد
-
واژههای مشابه
-
تقارن
واژگان مترادف و متضاد
۱. قرین، مقارن، همزمانی، نزدیکی، همگرایی ≠ تباعد ۲. باهمقرین شدن ۳. قرینه شدن
-
symmetry
تقارن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] خاصیت ناوردایی اجسام یا قوانین در پِی عملیات تبدیل
-
تقارن
فرهنگ فارسی معین
(تَ رُ) [ ع . ] (مص ل .) قرین شدن با یکدیگر.
-
تقارن
لغتنامه دهخدا
تقارن . [ ت َ رُ ] (ع مص ) تصاحب . (اقرب الموارد).
-
تقارن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taqāron ۱. (ریاضی) قرینه بودن؛ تطابق دوشکل در دوسوی یک نقطه.۲. همزمانی بین دوچیز.
-
تقارن
واژهنامه آزاد
همامونی.
-
شبه
واژگان مترادف و متضاد
سان، شبق، مانند، مثل، نظیر، وار، همانند ≠ ضد
-
شبه
فرهنگ فارسی معین
(شَ بَ یا بِ) [ معر. ] (اِ.) نوعی سنگ و آن گونه ای لینیت است که در نتیجة تراکم ذرات کربن و تغییرات شیمیایی نسبتاً سخت شده و رنگ سیاه براقی دارد و در جواهر - سازی مصرف می شود.
-
شبه
فرهنگ فارسی معین
(ش ) [ ع . ] (اِ.) مثل ، مانند. ج . اشباه .
-
شبه
فرهنگ فارسی معین
(شَ بَ) [ ع . ] (اِمص .) مشابهت .
-
شبه
لغتنامه دهخدا
شبه . [ ش َ ب َ / ب ِ ] (اِ) شوه . شبق . معربش سبج . سنگی باشد سیاه و براق و در نرمی و سبکی همچو کاه ربا است و آن دو بابت میشود یکی آن است که از دشت قبچاق آورند و آن آبی است که به مرور ایام بسته میشود و دیگری کانی باشد که از گیلان آورند. طبیعت آن سرد...
-
شبه
لغتنامه دهخدا
شبه . [ ش َ ب َ / ب ِ ] (ص نسبی ) منسوب به شب . (فرهنگ فارسی معین ). || در ترکیب با عدد آید و معنی تعداد شبها دهد: ماه دوشبه . ماه سه شبه . (فرهنگ فارسی معین ).
-
شبه
لغتنامه دهخدا
شبه . [ ش َ ب َه ْ ] (ع اِ) مس زرد. (از اقرب الموارد).- کوز شبه ؛ کوزه ٔ برنجین .(منتهی الارب ): عنده اوانی الشَبَه و الشِبه ؛ نزد اوهست ظرفهای برنجین . (از اقرب الموارد).