کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شبعان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شبعان
لغتنامه دهخدا
شبعان . [ ش َ ] (اِخ ) نام قلعه است درمدینه در دیار اسیدبن معاویة. (از معجم البلدان ).
-
شبعان
لغتنامه دهخدا
شبعان . [ ش َ ] (ع ص ) سیر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، شِباع و شَباعا. (اقرب الموارد).
-
شبعان
لغتنامه دهخدا
شبعان . [ ش َ ](اِخ ) نام کوهی است در بحرین . (از معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
شبعانة
لغتنامه دهخدا
شبعانة. [ ش َ ن َ ] (ع ص ) مؤنث شبعان . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). و هی شبعی . (از اقرب الموارد). رجوع به شبعان شود.
-
شباع
لغتنامه دهخدا
شباع . [ش ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شبعان : تراهم سباعاً اذا کانوا شباعاً؛ درنده یابی ایشان را اگر سیر باشند. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به شَبْعان شود.
-
جوعان
لغتنامه دهخدا
جوعان . [ ج َ ] (ع ص ) گرسنه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (دهار) (غیاث ). نقیض شبعان . ج ، جیاع . (مهذب الاسماء).
-
شبعی
لغتنامه دهخدا
شبعی . [ ش َ عا ] (ع ص ) شبعانة. مؤنث شبعان . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به شبعان شود. || زن سطبربازو: امراءة شبعی الذراع . (منتهی الارب ). || امراءة شبعی الخلخال و السوار؛ زن فربه دست و فربه پا که دست و پابرنجن را پر کند از فربهی . (...
-
اشبع
لغتنامه دهخدا
اشبع. [ اَ ب َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از شبع و شبعان . مشبعتر. سیرتر در رنگ : و کل ما کان لونه اشبع و طعمه اظهر و رائحته اذکی فهو اقوی فی بابه . (کتاب دوم قانون ابوعلی ص 152 س 18).
-
ناهی
لغتنامه دهخدا
ناهی . (ع ص ) نهی و منع کننده .(برهان قاطع). بازدارنده . منعکننده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). منعکننده و بازماننده و بازدارنده از کاری . (غیاث اللغات ). نهی کننده . مقابل آمر : فعلت نه به قصد آمر خیرقولت نه به لفظ ناهی شر. ناصرخسرو.|| شبعان . سیر. |...