کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شبدیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شبدیز
/šabdiz/
معنی
۱. سیاهرنگ.
۲. (اسم) (موسیقی) از الحان سیگانۀ باربد: ◻︎ چو در شب برگرفتی راه شبدیز / شدندی جملهٴ آفاق شبخیز (نظامی۱۴: ۱۸۱).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
black, dark, night
-
جستوجوی دقیق
-
شبدیز
فرهنگ نامها
(تلفظ: diz šab) (در قدیم) سیاه رنگ (اسب) ، شب رنگ ؛ (در موسیقی ایرانی) از الحان باربد ؛ کنایه از آسمان، زمانه ، روزگار ، دنیا ، عالم ؛ (در اعلام) نام اسب خسرو پرویز (پادشاه ساسانی) .
-
شبدیز
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (ص مر.) شب رنگ ، سیه فام ، نام اسب خسرو پرویز.
-
شبدیز
لغتنامه دهخدا
شبدیز. [ ش َ ] (اِخ ) نام جایی بوده است . (فرهنگ نظام ) : از در شبدیز تا به حد بخارااز بس خون عدو بخار گرفته .مجیرالدین بیلقانی .
-
شبدیز
لغتنامه دهخدا
شبدیز. [ ش َ ] (ص مرکب ) مرکب از شب و دیز به معنی سیاه . شب رنگ . سیاه فام . مانند شب در سیاهی . و مؤلف سراج گوید: دیز مبدل دیس است به معنی مانند. (از فرهنگ نظام ). || (اِخ ) نام اسپ خسروپرویز بوده . گویند چون رنگ آن سیاه بوده شبدیز نامیده شد چه دیز...
-
شبدیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مرکب از شب + دیز (= رنگ)] [قدیمی] šabdiz ۱. سیاهرنگ.۲. (اسم) (موسیقی) از الحان سیگانۀ باربد: ◻︎ چو در شب برگرفتی راه شبدیز / شدندی جملهٴ آفاق شبخیز (نظامی۱۴: ۱۸۱).
-
شبدیز
واژهنامه آزاد
شب رنگ؛ به رنگ شب؛ سیاه
-
جستوجو در متن
-
جرده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] jarde ۱. زرده.۲. اسب زردرنگ: ◻︎ سوی عجم ران منشین در عرب / جردۀ روز اینک و شبدیز شب (نظامی۱: ۱۳).
-
همتگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] hamtag ۱. دو تن که با هم بدوند؛ همدو: ◻︎ که با شبدیز کس همتگ نباشد / جز این گلگون اگر بدرگ نباشد (نظامی۲: ۱۶۰).۲. [مجاز] همقدم؛ همراه.
-
گوهرآویز
لغتنامه دهخدا
گوهرآویز. [ گ َ / گُو هََ ] (ن مف مرکب ) که ازآن گوهر آویخته باشد، چون گوش و جز آن : ز نعلکهای گوش گوهرآویزفکندی لعل ها در نعل شبدیز.نظامی .
-
کولکو
لغتنامه دهخدا
کولکو. [ ] (اِخ ) رودی است که از کوه بیستون و حوالیش برمی خیزد و وسطام را که دیهی بزرگ و محاذی صفه ٔ شبدیز است مشروب می سازد. (از نزهةالقلوب چ گای لسترنج ص 109).
-
جوال
لغتنامه دهخدا
جوال . [ ج َوْ وا ] (ع ص ) گردنده . بسیار جولان کننده . (منتهی الارب ) : چون چرخ بود هیکل شبدیز تو جوال چون صبح بود چهره ٔ شمشیر تو بسام .مسعودسعد.
-
ساسبانان
لغتنامه دهخدا
ساسبانان . (اِخ ) یاقوت گوید: بهستون قریه ای است بین همدان و حلوان و اسم او «ساسبانان » است و از شرحی که در باب غار شبدیز داده معلوم میدارد که مرادش «طاق وستان » است . (سبک شناسی بهار ج 1 ص 31).
-
اسم خاص
لغتنامه دهخدا
اسم خاص . [ اِ م ِ خاص ص ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یا عَلَم . آنست که بر فردی مخصوص و معین دلالت کند: حسن ، جعفر، فریدون ، جمشید، تبریز، شیراز،البرز، دماوند، شبدیز، رخش . و رجوع به عَلَم شود.
-
تگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] tag ۱. دو؛ تاخت: ◻︎ اسب تازی دوتگ رود بهشتاب / واشتر آهسته میرود شبوروز (سعدی: ۱۵۲).۲. تیزی در رفتار.۳. دویدن: ◻︎ که با شبدیز کس همتگ نباشد / جز این گلگون اگر بدرگ نباشد (نظامی۲: ۱۶۰).