کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شبح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شبح
/šabah/
معنی
۱. موجود موهوم و ترسناکی که روح خبیث مردگان تصور میشود.
۲. شخص؛ تن؛ کالبد.
۳. سیاهی جسم که از دور به نظر آید.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. روح، سایه، سیاهی،
۲. شخص، ذات
دیکشنری
apparition, fantasy, ghost, phantom, poltergeist, shadow, specter, spirit, wraith
-
جستوجوی دقیق
-
شبح
واژگان مترادف و متضاد
۱. روح، سایه، سیاهی، ۲. شخص، ذات
-
ghost 2
شبح
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] بخشی از انرژی لرزهای که پس از رها شدن به طرف بالا منتشر و سپس به پایین بازتابیده میشود
-
شبح
فرهنگ فارسی معین
(شَ بَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - تن ، کالبد. 2 - سیاهی جسم که از دور به نظر رسد. ج . اشباح .
-
شبح
لغتنامه دهخدا
شبح . [ ش َ ] (ع ص ) شَبَح . رجل شبح الذراعین ؛ مرد پهن بازو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
شبح
لغتنامه دهخدا
شبح . [ ش َ ] (ع مص ) شکافتن چیزی را. (از منتهی الارب ). شق کردن چیزی . (از اقرب الموارد). || پهن گردانیدن اَرش دست . (کتاب المصادر ص 224). || دراز کردن دست را در دعا: شبح الداعی ؛ دراز کرد دست را در دعا. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کشیدن...
-
شبح
لغتنامه دهخدا
شبح . [ ش َ ب َ ] (ع ص ، اِ) شبج . دروازه ٔ بلندبناء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دروازه ای که بنای آن عالی باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به شبج شود. || مرد پهن بازو. (منتهی الارب ). || کالبد. (منتهی الارب ). شخص . (اقرب الموارد). کالبد و شخص . (ن...
-
شبح
دیکشنری عربی به فارسی
شبح , روح , روان , جان , خيال , تجسم روح , چون روح بر خانه ها و غيره سرزدن , ديو , جن , ترساندن
-
شبح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَشباح] šabah ۱. موجود موهوم و ترسناکی که روح خبیث مردگان تصور میشود.۲. شخص؛ تن؛ کالبد.۳. سیاهی جسم که از دور به نظر آید.
-
شبح
دیکشنری فارسی به عربی
خيال , شبح , ظهور
-
واژههای مشابه
-
deghosting
شبحزدایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] فرایند زدودن اثر شبح از لرزهنگاشت
-
واژههای همآوا
-
شبه
واژگان مترادف و متضاد
سان، شبق، مانند، مثل، نظیر، وار، همانند ≠ ضد
-
شبه
فرهنگ فارسی معین
(شَ بَ یا بِ) [ معر. ] (اِ.) نوعی سنگ و آن گونه ای لینیت است که در نتیجة تراکم ذرات کربن و تغییرات شیمیایی نسبتاً سخت شده و رنگ سیاه براقی دارد و در جواهر - سازی مصرف می شود.
-
شبه
فرهنگ فارسی معین
(ش ) [ ع . ] (اِ.) مثل ، مانند. ج . اشباه .