کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شباروز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شباروز
/šabāruz/
معنی
= شبانهروز
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شباروز
لغتنامه دهخدا
شباروز. [ ش َ ] (اِ مرکب ) شب متصل به روز. (آنندراج ). شب و روز. شبانروز. شبانه روز. الیوم بلیلته . (مقدمه ٔ التفهیم ص قسط). روز و شب . أجدان . جدیدان . اصرمان لیل و نهار. (مجموعه ٔ مترادفات ص 186) : در هر شباروزی ما را بر نسبت او گذری میباشد. (انیس...
-
شباروز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šabāruz = شبانهروز
-
جستوجو در متن
-
اندر
لغتنامه دهخدا
اندر. [ اَ دَ ] (اِخ ) دهی بریک شباروز از حلب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نام شهری است بشام . (مهذب الاسماء).
-
تجشیر
لغتنامه دهخدا
تجشیر. [ ت َ ] (ع مص ) خالی کردن آوند را. || به چرا گذاشتن ستور را شباروز و ترک کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
-
مجشر
لغتنامه دهخدا
مجشر.[ م ُ ج َش ْ ش ِ ] (ع ص ) به چرا گذارنده ستور را شباروز. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ترک کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ).
-
شبانه روز
لغتنامه دهخدا
شبانه روز. [ ش َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) شب و روز. (فرهنگ نظام ). شبان روز. بیست و چهار ساعت . یک شب و یک روز. (از ناظم الاطباء). شباروز. || (ق مرکب ) همیشه . علی الاتصال . مداوم . (ناظم الاطباء). علی الدوام .
-
رسوم
لغتنامه دهخدا
رسوم . [ رَ ] (ع ص ) شتری که باقی ماند بر سیر یک شباروز. (از متن اللغة) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (منتهی الارب ). آنکه یک شبانه روز بر سیر باقی نماند (؟) . (از اقرب الموارد). || ناقه ٔ رسوم ؛ ماده شتری که نشان سپل او بر زمین ماند از سختی . (ناظم ا...
-
میقاب
لغتنامه دهخدا
میقاب . (ع ص ) مرد بسیار آب آشامنده . (منتهی الارب ، ماده ٔ وق ب ) (از آنندراج ). مردی که آب بسیار آشامد. (ناظم الاطباء). || زن گول . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زن احمق و گول . (ناظم الاطباء). || زن فرزند احمق زاینده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زنی ...
-
نوب
لغتنامه دهخدا
نوب . [ ن َ ] (ع اِ) ج ِ نائب . رجوع به نائب شود. || نزدیکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قرب . مقابل بُعد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || آن که بر مسافت یک شباروز باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به اقرب الموارد و متن اللغة شود. || قوّت ...
-
زهو
لغتنامه دهخدا
زهو. [ زَهَْ وْ ] (ع مص ) سبک و سهل داشتن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). استخفاف نمودن کسی را و خوارشمردن او را. (ناظم الاطباء). || جنبانیدن باد، گیاه ترشده را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب...
-
شبانروز
لغتنامه دهخدا
شبانروز. [ش َ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) شباروز. روزان و شبان . الاّیام بلیالیها. (التفهیم مقدمه ص قسط). شب و روز. مدت 24 ساعت . شبانه روز. (فرهنگ فارسی معین ) : شبانروز مادر ز می خفته بودز می خفته و دل ز هش رفته بود. فردوسی .بدی ده شبانروز بر پشت زین کشی...
-
هفت
لغتنامه دهخدا
هفت . [ هََ ] (عدد، ص ، اِ) عددی است معروف . (برهان ). نماینده ٔآن در ارقام هندسیه 7 و در حساب جُمَّل «ز» باشد. (یادداشت مؤلف ). از میان اعداد شماره ٔ هفت از دیرباز مورد توجه اقوام مختلف جهان بوده ، اغلب در امور ایزدی و نیک و گاه در امور اهریمنی و ش...
-
ساعت نجومی
لغتنامه دهخدا
ساعت نجومی . [ ع َ ت ِ ن ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دو نیم گهری . (غیاث ) (آنندراج ). در التفهیم ابوریحان بیرونی آمده : ساعتها دو گونه اند: یکی راست است ، و او را مستوی خوانند و هر یکی از این ساعات مستوی تیری است از بیست و چهار تیر از جمله ٔ شباروز....
-
گذاشتن
لغتنامه دهخدا
گذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص ) نهادن . (برهان ). هشتن . قرار دادن . وضع کردن . برجای نهادن : عذب ؛ گذاشتن چیزی را. مغادرة؛ ماندن و گذشتن . اغدار؛ سپس گذاشتن شتر و گوسپند را. حشر؛ به چرا گذاشتن ستور را شباروز. اسجال ؛ گذاشتن مردمان را. خذلان ؛ گذشتن یاری ...