کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شبارق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شبارق
لغتنامه دهخدا
شبارق . [ ش َ رِ ] (ع اِ)قطعه ها. پاره ها. (از اقرب الموارد). || گوشتهای پخته ٔ گوناگون . (از متن اللغة). || پاره ٔ گوشت کوچک که پخته شده باشد. و این کلمه معرب است . (از متن اللغة). پاره های گوشت مطبوخ و این معرب است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد...
-
شبارق
لغتنامه دهخدا
شبارق . [ش ُ رِ ] (ع اِ) فارسی زبان آن را بیشباره خواند: و لَحم شبارق ؛ پاره ٔ گوشت کوچک که پخته شود. گویند این کلمه معرب است . (از المعرب جوالیقی ص 204). پاره های گوشت مطبوخ . (منتهی الارب ). پاره های کوچک گوشت که پخته شده باشد و جوهری گفته است که ا...
-
جستوجو در متن
-
شباریق
لغتنامه دهخدا
شباریق . [ ش َ ] (ع ص ) به معنی شبارق است که جامه ٔ پاره باشد. (منتهی الارب ). ثوب شباریق ؛ جامه که تمام آن قطعه قطعه شده است . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). آن پارچه که نازک و بدبافت بود و پاره پاره شود. (از متن اللغة). و رجوع به شبارق شود.
-
بشارج
لغتنامه دهخدا
بشارج . [ ب َ رِ ] (معرب ، اِ) جوالیقی از ابن درید نقل کرده که فارسیان آن را بیش بارَه گویند و شُبارِق معرب آنست و لحم شبارق گوشت خرد شده است که آن را پزندو شبارقات گوشتهای خرد کرده است که بشکل های گوناگون پخته میشود و شُفارِج و فیشفارج و بشارج تلفظ ...
-
شبراق
لغتنامه دهخدا
شبراق . [ ش ِ ] (ع اِمص ) شدت هر چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || کفتگی جامه . (منتهی الارب ). پارگی جامه : ثوب شِبراق ؛ پیراهن که پاره شده است . (از اقرب الموارد). رجوع به شبارق در این معنی شود. || فاصله ٔ زیاد میان قوائم ....
-
شربقة
لغتنامه دهخدا
شربقة. [ ش َ ب َ ق َ ] (ع مص ) بریدن جامه را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). از ظاهر کلمه در کتب لغت چنین برمی آید که این کلمه از شبرقة و شبراق و شبارق مشتق شده است . (حاشیه ٔ معرب جوالیقی ص 204). رجوع به شبرق شود.
-
شبرق
لغتنامه دهخدا
شبرق . [ ش َ رَ ] (ع ص ) ثوب شبرق ؛ جامه ٔ پاره . (منتهی الارب ). شبرق الثوب فلان ؛ قطعه و مزقه . (اقرب الموارد). و ثوب شبرق ؛ ای مقطع کله . (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و رجوع به شبارق در این معنی شود.
-
بیشباره
لغتنامه دهخدا
بیشباره . [ رَ / رِ ] (اِ) قطعه گوشتهای پخته شده ، و کلمه ٔ شبارق یا شفارج و فیشفارج و بشارج معرب آن است . (از المعرب جوالیقی ص 204). اما ظاهراً این کلمه تصحیفی از پیشباره بمعنی خوانچه ٔ تنقلات و پیش غذا است . رجوع به پیشپاره و حاشیه ٔ معرب جوالیقی چ...
-
بادیج
لغتنامه دهخدا
بادیج . (اِ) چیزی باشد مانند ساق چاقشور که آنرا از پارچه ٔ رنگین قلمی آجیده کنند و بیشتر شاطران و پیاده روان بر پای کشند. (برهان ). لباسی مانند تنبان که از پارچه های الوان ترتیب داده و زنان در قدیم پا میکردند و اکنون شاطران و پیاده روان بر پای میکشند...
-
بیشیارج
لغتنامه دهخدا
بیشیارج . [ رَ ] (معرب ، اِ) معرب پیشیاره . خوانچه و طبقی را گویند که در آن تنقلات و گل و امثال آن کرده پیش مهمان آرند قبل از طعام ، معرب پیشیاره . فیشیارج . ج ، بیشیارجات . (منتهی الارب ). فیسفارج ، فارسی معرب ، آنچه از غذاهای اشتهاآور که قبل از طعا...
-
شبرق
لغتنامه دهخدا
شبرق . [ ش ِ رِ ] (ع اِ) زقوم تر یا ضریع که گیاهی است دیگر و شتر آن را نمیخورد. (منتهی الارب ). ضریع تر. (از اقرب الموارد). رطب الضریع. (محیط المحیط). گیاهی است ترد و شکننده ونام درختی است که رستنگاه آن نجد و تهامه است و میوه اش خار سرخ رنگ و کوچکی ا...
-
شبرقة
لغتنامه دهخدا
شبرقة. [ ش َ رَ ق َ ] (ع مص ) گرفتن باز صید را و دریدن آن را. (منتهی الارب ): شبرق البازی الصید؛ گرفت باز شکار را و درید آن را. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || بریدن جامه . (منتهی الارب ): شبرقت الثوب شبرقة و شبراقا؛ بریدم جامه را و پاره کردم آن...