کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شبابة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شبابة
لغتنامه دهخدا
شبابة. [ ش َ ب َ ] (اِخ ) ابن سوار فزاری اصل وی از خراسان و ساکن مداین بود. وی از ثقات محدثان بشمار میرفت و در سال 255 هَ . ق . در مکه درگذشت . (از اعلام زرکلی ج 2 ص 405).
-
شبابة
لغتنامه دهخدا
شبابة. [ ش َ ب َ ] (اِخ ) ابن فهدبن زید از قضاعة قحطانیة و جدی است جاهلی . (از الاعلام زرکلی ج 2 ص 405).
-
شبابة
لغتنامه دهخدا
شبابة. [ ش َ ب َ ] (اِخ ) بطنی است از بنی فهم که در طایف یا در سرات سکونت گرفتند و عده ای بدین نام منسوبند. (منتهی الارب ).
-
شبابة
لغتنامه دهخدا
شبابة. [ ش َ ب َ ] (اِخ ) سراة بنی شبابه از نواحی مکه است . (از معجم البلدان ).
-
شبابة
لغتنامه دهخدا
شبابة. [ ش َ ب َ ](اِخ ) ابن المعتمربن لقیط. از مشاهیر عصر خود و از قبیله ٔ عجل بن لجیم است . (از عقدالفرید ج 3 ص 309).
-
شبابة
لغتنامه دهخدا
شبابة. [ ش َب ْ با ب َ ] (ع اِ) نام آلت طرب است که از نی توخالی سازند و آن را یراغ و مزمار عراقی نیز گویند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 144). نی و مزمار و آن معروف است . (از متن اللغة از شفاءالغلیل ). و این کلمه مولد باشد. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). ...
-
جستوجو در متن
-
شباب
لغتنامه دهخدا
شباب . [ ش َ ] (اِ) نام پرده ای است از موسیقی . (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ). معرب آن شبابة است . (حاشیه ٔ برهان دکتر معین ). رجوع به شبابة شود.
-
ساسی دویر
لغتنامه دهخدا
ساسی دویر. (اِخ ) لقب ابوالصقر احمدبن فضل بن شبابه ٔ همدانی کاتب و نحوی و شاعر (متوفی 350 هَ . ق .) است . رجوع به احمدبن فضل بن شبابه شود.
-
ابوالصقر
لغتنامه دهخدا
ابوالصقر. [ اَ بُص ْ ص َ ] (اِخ ) احمدبن فضل بن شبابه ساسی دویر. رجوع به احمد... شود.
-
شبابی
لغتنامه دهخدا
شبابی . [ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به سراة بنی شبابة در نواحی مکه و آن نام طایفه ای است و گروهی بدان منسوبند. (از انساب سمعانی ) (از معجم البلدان ).
-
حداب
لغتنامه دهخدا
حداب . [ ح ِ ] (اِخ ) (... بنی شبابة)کوههائی است در سراة که بنوشبابة در آن سکنی داشته اند و ایشان قومی از بنی فهم بن مالک بوده اند. (لسان العرب و شرح قاموس از حاشیه ٔ عیون الاخبار ج 3 ص 205).
-
سعره
لغتنامه دهخدا
سعره . [ س َ رَ ] (ع مص ) گردیدن تمام روز در حاجت خود. || (اِ) اول کاری . || سرعت هرکار و حدّت و تیزی آن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). اول امر و حدّت آن یقال : فعله فی سعرة شبابه . (اقرب الموارد).
-
غلواء
لغتنامه دهخدا
غلواء. [ غ ُ ل َ / ل ُ ] (ع اِمص ) سرکشی و از حد درگذشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غُلُوّ. (اقرب الموارد). الغلو و هو التجاوز. یقال : خفف من غلوائک . (تاج العروس ) : و مستی بدان سبب اختیار میکنم مگر از غلوای آن در دل ساعتی افاقتی یابم . (جهانگشای ...
-
امتاع
لغتنامه دهخدا
امتاع . [ اِ ] (ع مص ) برخورداری دادن . (مصادرزوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نفع رسانیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || برخورداری گرفتن . (مصادر زوزنی ). برخورداری یافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) است . (از منتهی الارب ). || ...