کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شایستهسالاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سپاه سالاری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) فرماندهی قشون .
-
زن سالاری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) نظام اجتماعی که در آن قدرت در دست زنان است .
-
ابراهیم سالاری
لغتنامه دهخدا
ابراهیم سالاری . [ اِ م ِ ] (اِخ )ابراهیم بن سالار مرزبان . از سلاطین آل مسافر به آذربایجان و اران و طارم . رجوع به ابراهیم بن مرزبان شود.
-
مردم سالاری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمص .) نک دموکراسی .
-
دیوان سالاری
واژهنامه آزاد
بوروکراسی
-
merit system
نظام شایستهگرا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] نظامی دولتی که در آن کارکنان براساس تواناییهایشان در اجرای مؤثر و بیطرفانۀ وظایف اداری منصوب میشوند و ارتقا مییابند
-
شایسته بی اعتباری
دیکشنری فارسی به عربی
معيب
-
شایسته و بَسَنده
فرهنگ گنجواژه
کافی.
-
electronic democracy, e-democracy
مردمسالاری الکترونیکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] استفاده از فنّاوریهای ارتباطات الکترونیکی، مانند اینترنت، برای پیشبرد فرایندهای مردمسالارانه در حکومتهای مردمسالار
-
mediocracy
کممایهسالاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] نظامی که در آن افراد و گروههایی که ازنظر فکری و فرهنگی در سطح متوسط یا پایینتر قرار دارند حکومت میکنند
-
pluto-democracy
زرـ مردمسالاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] نظام سیاسی بهظاهر مردمسالاری که در آن ثروتمندان حکومت میکنند
-
ابراهیم بن مرزبان سالاری
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن مرزبان سالاری . [ اِ م ِ ن ِ م َ ] (اِخ ) در اوائل قرن چهارم هجری به آذربایجان امارت داشت . وی فرزند سالار مرزبان از امرای دیلم است . پس از وفات پدر با برادر خویش ناصروجستان منازعه کرد عم او وهسودان فرصت غنیمت شمرد وآذربایجان را تصرف کرده ...
-
جستوجو در متن
-
meritocracy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شایسته سالاری
-
meritocratic
شایستهسالار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] مربوط به شایستهسالاری
-
مهتری
لغتنامه دهخدا
مهتری . [ م ِ ت َ ] (حامص مرکب ) بزرگتری . فزونی به سال از دیگری . کلانسالی نسبت به دیگری . || سروری . (آنندراج ). بزرگی و ریاست و حکومت و فرمانروایی و سالاری . (ناظم الاطباء). ریاست . (دهار). سری . شاهی . زعامت . سود. سودَد. (یادداشت مؤلف ) : مهتری...