کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شایسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شایسته
/šāyeste/
معنی
شایان؛ درخور؛ لایق؛ سزاوار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ارجمند، باقدر، باکفایت، برازنده، بسزا، پسندیده، درخور، روا، زیبنده، سزاوار، شایگان، صالح، صلاحیتدار، عزیز، فراخور، قابل، لایق، مدیر، مستحق، مستلزم، مستوجب، مقبول، مناسب، موافق، نسیب، نیکو، والا ≠ ناشایسته
دیکشنری
admirable, appropriate, befitting, competent, congruous, decent, deserving, feasible, felicitous, fit, fitting, happy, right, likely, meritorious, proper, qualified, qualifier, seemly, suitable, worthy
-
جستوجوی دقیق
-
شایسته
فرهنگ نامها
(تلفظ: šāyeste) (صفت فاعلی از شایستن) ، دارای ویژگی مطلوب ، مناسب ، سزاوار و در خور ، لایق ؛ دارای تواناییهای لازم برای به دست آوردن چیزی یا انجام دادن کاری .
-
شایسته
واژگان مترادف و متضاد
ارجمند، باقدر، باکفایت، برازنده، بسزا، پسندیده، درخور، روا، زیبنده، سزاوار، شایگان، صالح، صلاحیتدار، عزیز، فراخور، قابل، لایق، مدیر، مستحق، مستلزم، مستوجب، مقبول، مناسب، موافق، نسیب، نیکو، والا ≠ ناشایسته
-
شایسته
فرهنگ فارسی معین
(یِ تِ) (ص .) 1 - سزاوار. 2 - محترم .
-
شایسته
لغتنامه دهخدا
شایسته . [ ی ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) اسم مفعول از شایستن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بمعنی اول شایان که سزاوارو لایق و درخور باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). موافق و مناسب . (ناظم الاطباء). لایق . درخور. ازدر. سزاوار.قمین . حری . زیبنده . برازا. جدیر. خلی...
-
شایسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) šāyeste شایان؛ درخور؛ لایق؛ سزاوار.
-
شایسته
دیکشنری فارسی به عربی
جدير , جوهري , جيد , صحيح , کافي , لائق , مناسب , موهل , نوبة , يصبح
-
شایسته
واژهنامه آزاد
سزاوار.
-
واژههای مشابه
-
global good governance
جهانداری شایسته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] جامعهداری شایسته در سطح جهانی
-
meritocratic
شایستهسالار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] مربوط به شایستهسالاری
-
meritocracy
شایستهسالاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] نظامی که در آن انتصاب افراد براساس استعداد و قابلیت و توان آنها صورت میگیرد، نه براساس ثروت و روابط خویشاوندی و اجتماعی
-
نا شایسته
دیکشنری فارسی به عربی
احمق
-
شایسته بودن
دیکشنری فارسی به عربی
استحقاق , کافي
-
شایسته ندانستن
دیکشنری فارسی به عربی
اطرد
-
شایسته ترین
دیکشنری فارسی به عربی
افضل