کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شایستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شایستن
/šāyestan/
معنی
سزاوار بودن؛ لایق و مناسب بودن؛ درخور بودن: ◻︎ بهجای خویش بد کردی چو بد کردی / که را شایی چو مر خود را نشایستی (ناصرخسرو: ۳۷۳)، ◻︎ گر دستهٴ گل نیاید از ما / هم هیزم دیگ را بشاییم (سنائی۲: ۴۴۹)، ◻︎ نشاید خون سعدی بیسبب ریخت / ولکن چون مراد اوست شاید (سعدی۲: ۴۴۲).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
befit, merit, merits, suit
-
جستوجوی دقیق
-
شایستن
فرهنگ فارسی معین
(یِ تَ) [ په . ] (مص ل .) سزاوار بودن .
-
شایستن
لغتنامه دهخدا
شایستن . [ ی ِ ت َ ] (مص ) لایق و درخور بودن . (بهار عجم ). سزاوار بودن . لایق و متناسب بودن . لیاقت داشتن . ارزیدن . (ناظم الاطباء). روا بودن . مشتقات این مصدر چنانکه در حاشیه ٔ مربوط به لغت «شاید» یادآور شدیم گاه بصورت وجه مصدری آید و جمله ٔ مرکب س...
-
شایستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: šāyistan] ‹شاییدن› [قدیمی] šāyestan سزاوار بودن؛ لایق و مناسب بودن؛ درخور بودن: ◻︎ بهجای خویش بد کردی چو بد کردی / که را شایی چو مر خود را نشایستی (ناصرخسرو: ۳۷۳)، ◻︎ گر دستهٴ گل نیاید از ما / هم هیزم دیگ را بشاییم (سنائی۲: ۴۴۹)،...
-
جستوجو در متن
-
شاییدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] šāy(')idan = شایستن
-
شاییدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) شایستن .
-
شایان
فرهنگ نامها
(تلفظ: šāyān) (اسم فاعل از شایستن) ، شایسته ، سزاوار ، در خور ؛ (به مجاز) بسیار ، فراوان .
-
ارزیدن
فرهنگ فارسی معین
(اَ دَ) (مص ل .) 1 - قیمت داشتن . 2 - شایستن ، لیاقت داشتن .
-
هستیدن
لغتنامه دهخدا
هستیدن . [ هََ دَ ] (مص ) بودن وشدن . || راضی شدن و قبول کردن . || شایستن و ارزیدن و ارزش داشتن . (ناظم الاطباء).
-
شایستانیدن
لغتنامه دهخدا
شایستانیدن . [ ی ِ دَ ] (مص ) لایق و سزاوار کنانیدن و شایستن فرمودن و بکار آوردن . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
شاییدن
لغتنامه دهخدا
شاییدن . [ دَ ] (مص ) شائیدن . شایستن . رجوع به شایستن شود. || شایسته و سزاوار بودن . || لایق و مستعد بودن . (ناظم الاطباء) : فردا به پیمبر بچه شایید چه امروزاینجا به یکی بنده ٔ فرزندنشایید. ناصرخسرو.زیرا که نخست علم بایدتا پیش خدای را بشایی . ناصرخس...
-
شایسته
فرهنگ نامها
(تلفظ: šāyeste) (صفت فاعلی از شایستن) ، دارای ویژگی مطلوب ، مناسب ، سزاوار و در خور ، لایق ؛ دارای تواناییهای لازم برای به دست آوردن چیزی یا انجام دادن کاری .
-
شاید
فرهنگ فارسی عمید
(قید) šāyad ممکن است؛ احتمال دارد؛ باشد که: ◻︎ غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل / شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد (حافظ: ۳۳۰). Δ در اصل فعل سوم شخص مفرد مضارع از مصدر شایستن است.
-
شاید
لغتنامه دهخدا
شاید. [ ی َ ] (ق ) گویا. ممکن است . محتملاً. احتمالا. تواند بودن . ظاهراً. لعل . (از یادداشت مؤلف ). || سوم شخص مفرد مضارع از شایستن یا شاییدن . و شاید در اصل شاید بودن و شاید بُدَن و شاید بود، بوده است و بعدها جزء دوم را حذف کرده اند. (از فرهنگ فار...
-
شایش
لغتنامه دهخدا
شایش . [ ی ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از شایستن . توانایی و قدرت ومجال و امکان . (ناظم الاطباء). بمعنی امکان است که جایز بودن و دست دادن و ممکن گشتن باشد و این لغت از فرهنگ دساتیر نقل شده است . (آنندراج ) (انجمن آرا).