کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاکار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شاکار
/šākār/
معنی
کار بیمزد که کسی را بهزور به آن وادارند: ◻︎ نکنی طاعت و آنگه که کنی سست و ضعیف / راست گویی که همه سخره و شاکار کنی (کسائی: مجمعالفرس: شاکار).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاکار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) بیگار، کار بی مزد.
-
شاکار
لغتنامه دهخدا
شاکار. (اِ مرکب ) بمعنی بیگار باشد و آن کار فرمودن بزور است که مردم را کار فرمایندو مزدوری و اجرت ندهند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). بیگار باشد که مجرگ خوانند. (لغت فرس اسدی ) (فرهنگ نظام ) (صحاح الفرس ) (فرهنگ شاهنامه ). مزد بموازنه ٔ کار نادادن و ...
-
شاکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹شاگار، شاگر، شایگان› [قدیمی] šākār کار بیمزد که کسی را بهزور به آن وادارند: ◻︎ نکنی طاعت و آنگه که کنی سست و ضعیف / راست گویی که همه سخره و شاکار کنی (کسائی: مجمعالفرس: شاکار).
-
جستوجو در متن
-
بیگار
واژگان مترادف و متضاد
بیگاری، سخره، شاکار، شایگان، کار بیمزد ≠ مزدوری
-
شاکاری
لغتنامه دهخدا
شاکاری . (حامص مرکب ) بیگاری . سخره . رجوع به شاکار شود.
-
شهنگار
لغتنامه دهخدا
شهنگار. [ ش َ ن ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از فریب و دغای عظیم باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). صحیح شاکار است . رجوع به شاکار شود.
-
شایار
لغتنامه دهخدا
شایار. (اِ) کار مفت و رایگان . (ناظم الاطباء). رجوع به شاکار و شایگان شود.
-
شاکر
لغتنامه دهخدا
شاکر. [ک ِ ] (معرب ، ص ) معرب چاکر. (آنندراج ) (منتهی الارب ).بمعنی شاکار است که بیگار و کار فرمودن بی مزد باشد.(برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مزدور و خادم . معرب چاکر. (منتهی الارب ). و رجوع به شاکار شود.
-
شارکار
لغتنامه دهخدا
شارکار. (اِ مرکب ) هرکار مفت و رایگان که بزور و جبر اجرا گردد. (ناظم الاطباء). || (ص مرکب ) سست و کاهل و بیکار.(ناظم الاطباء). در فرهنگهای دیگر این کلمه دیده نشدو ظاهراً صحیح آن شاکار باشد. رجوع به شاکار شود.
-
شاگر
لغتنامه دهخدا
شاگر. [ گ ِ ] (اِ) صاحب آنندراج این کلمه را بهمین صورت یعنی با کاف فارسی بمعنی بیگار که کار فرمودن بی مزد باشد آورده است و گوید از برهان قاطع نقل کرده است و حال آنکه در برهان با کاف تازی آمده است . شاکر. شاکار. رجوع به شاکر شود.
-
شاه کار
لغتنامه دهخدا
شاه کار. (اِ مرکب ) شاکار. کار بزرگ . (برهان قاطع). || کار بی مزد باشد که مردم را بزور بر آن دارند. (فرهنگ سروری ). بمعنی بیگار است که کار فرمودن بی مزد باشد یعنی مردم را کار فرمایند و اجرت و مزد وی ندهند. (برهان قاطع). || فریب و دغای عظیم و با لفظ ز...
-
شاد کار
لغتنامه دهخدا
شاد کار. (ص مرکب ) شادکام و خوشحال . (فرهنگ نظام ). رجوع به شادگار شود : تو شادی کن ار شادکاران شدندتو با تاجی ار تاجداران شدند. نظامی (از فرهنگ نظام ).|| (اِ مرکب ) شاکار. شاهکار. کار بی مزد باشد که مردم را بزور بر آن دارند. (فرهنگ سروری ). کار بی م...
-
شهکار
لغتنامه دهخدا
شهکار. [ ش َ ] (اِ مرکب ) مخفف شاهکار. در رشیدی و انجمن آرا و آنندراج و ناظم الاطباء بمعنی فریب و حیله ومکر آمده است ، اما در بهار عجم و برهان شه نگار بدین معنی آمده است . ظاهراً این معنی اخیر که این فرهنگها نوشته اند بمعنی شاکار است یعنی کار فرمودن ...
-
مجرگ
لغتنامه دهخدا
مجرگ . [ م َ ج َ ] (اِ) سخره و بیگار بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 278). به معنی بیگار باشد یعنی مردم را به زور و ستم و بی اجرت و مزدوری کار فرمودن . (برهان ). کار بی مزد و اجرت که آن را بیگار و بیگاری گویند و بیغاری تبدیل آن است . (انجمن آرا) (آنندرا...