کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شاک
/šāk/
معنی
۱. بز نر.
۲. بز پیر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاک
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) بز نر، تکه .
-
شاک
لغتنامه دهخدا
شاک . (اِ) سینه بند زنان را گویند و آن پارچه ای باشد چهارگوشه که پستانهای خود را بدان بندند. (برهان قاطع). سینه بند زنان را گویند و آن را شاماک و شاماکچه و شاماخکه نیز گویند. (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا). شماخچه . (شرفنامه ٔ منیری )...
-
شاک
لغتنامه دهخدا
شاک . (پسوند) ظاهراً بصورت مزید مؤخری در کلمه ٔ چمشاک آمده است و یا آنکه چمشاک صورتی از چمشک ، مبدل چشمک است .
-
شاک
لغتنامه دهخدا
شاک . [ شاک ک ] (ع ص ) گمان کننده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شک کننده و گمان برنده . (غیاث اللغات ). مرتاب . نقیض متیقن . مریب . گمانمند. (مهذب الاسماء). متردد میان نقیضین بدون ترجیح یکی بر دیگر : هر آینه که یقین باشد آنچه گفت مرایقین شناسم و د...
-
شاک
لغتنامه دهخدا
شاک . [ ک َ ] (هندی ، اِ) طبق روایت بشن پران نام درختی باشد. (ماللهند بیرونی ص 117).
-
شاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] šāk ۱. بز نر.۲. بز پیر.
-
شاک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: شاکّ] [قدیمی] šāk[k] شککننده.
-
شاک
واژهنامه آزاد
بز نر
-
جستوجو در متن
-
سینهبند
واژگان مترادف و متضاد
پستانبند، کرست، شاک
-
shuck
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شاک، پوسته، پوست نخود وغیره، زدودن
-
شاکة
لغتنامه دهخدا
شاکة. [ ک َ ] (ع اِ) آماس در گلو.(از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به شاک شود. || (ص ) مؤنث شاک . زن بدگمان و مرتاب . رجوع به شاک شود. || نزدیک . (اقرب الموارد): رحم ُ شاکة؛ ای قریبة. (لسان العرب ).
-
گمان مند
لغتنامه دهخدا
گمان مند. [ گ ُ م َ ] (ص مرکب ) مرتاب . (زمخشری ) (مهذب الاسماء). شاک . مُمتَری . (مهذب الاسماء).
-
ادمام
لغتنامه دهخدا
ادمام . [ اُ دَ ] (اِخ ) نام شهریست بمغرب و یاقوت گوید من در آن شاک باشم . (معجم البلدان ).
-
لاادریه
لغتنامه دهخدا
لاادریه . [ اَ ری ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از سوفسطائیه ٔ قائلین به توقف در وجود هر چیز و علم به هر چیز. جرجانی گوید: هم الذین ینکرون العلم بثبوت شی ٔو لاثبوته و یزعمون انه شاک و شاک فی انه شاک و هلم جرا. (تعریفات ). گروهی هستند از فرقه ٔ سوفسطائیة و شرح...