کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاه و عروس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شاه نشین
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِمر.) 1 - تخت ، جای نشستن شاه . 2 - قسمتی از اتاق که سطح آن بالاتر از قسمت های دیگر بود، مخصوص نشستن بزرگان .
-
تمران شاه
لغتنامه دهخدا
تمران شاه . [ ] (اِخ ) رجوع به تاج الدین تمران شود.
-
حکیم شاه
لغتنامه دهخدا
حکیم شاه . [ ح َ ] (اِخ ) عبدالحکیم . شاعری از مردم لاهور. او را تذکره ٔ شعرائی است حاوی شرح حال گویندگان معاصر خود او که در اورنگ آباد به سال 1175 هَ . ق . بنام «مردم دیده » بپایان برده است .
-
درمشی شاه
لغتنامه دهخدا
درمشی شاه . [ دِ رَ ] (اِخ ) نام مهتر ناحیت درمشان به گوزگانان . (از حدود العالم ). رجوع به درمشان شود.
-
شاه ابواسحاق
لغتنامه دهخدا
شاه ابواسحاق . [ اَ اِ ] (اِخ ) ابواسحاق شیرازی اینجو ممدوح حافظ. رجوع به ابواسحاق اینجو شود.
-
شاه احمد
لغتنامه دهخدا
شاه احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) رجوع به امامزاده احمد شود.
-
شاه اختران
لغتنامه دهخدا
شاه اختران . [ هَِ اَ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آفتاب . هور. خورشید. شمس : ز آمدن شاه اختران بحمل گشت هرشجری چون گشاده گنجی گنجور.سوزنی .
-
شاه اخستان
لغتنامه دهخدا
شاه اخستان . [ هَِ اَ س ِ ] (اِخ ) ابن خاقان اکبر ابوالهیجاء فخرالدین منوچهربن فریدون شروانشاه : خلعت انصاف می دوزد کمرخدمت شاه اخستان کرد آفتاب . خاقانی .لشروان شاه آخستان یمن تری سعد السعود علی النواحی . خاقانی .رجوع به اخستان شود.
-
شاه اسکندر
لغتنامه دهخدا
شاه اسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) رجوع به اسکندرشاه شود.
-
شاه انجم
لغتنامه دهخدا
شاه انجم . [ هَِ اَ ج ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب است . (برهان ) (از آنندراج ) : شاه انجم خادم لالای اوست خدمت لالاش از آن خواهم گزید.خاقانی .
-
شاه اولیاء
لغتنامه دهخدا
شاه اولیاء. [ هَِ اَ ] (اِخ ) لقبی است که شیعیان فارسی زبان به امیرالمؤمنین علی علیه السلام دهند. (یادداشت مؤلف ).
-
شاه باد
لغتنامه دهخدا
شاه باد. (اِمرکب ) باد شدید. باد سخت وزنده . طوفان : چو طوفان کند شاه باد نهیبش شود دفتر نه فلک جمله ابتر.محمدقلی (از بهار عجم ).
-
شاه بازتبریزی
لغتنامه دهخدا
شاه بازتبریزی . [ زِ ت َ ] (اِخ ) از شاعران ترک زبان قرن سیزدهم است . (الذریعة ج 9 ص 495).
-
شاه بلاغ
لغتنامه دهخدا
شاه بلاغ . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان . دارای 128 تن سکنه . آب آن از چشمه سار. محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
شاه بندر
لغتنامه دهخدا
شاه بندر. [ ب َ دَ ] (اِخ )نام محلی است در مشرق بندرعباس . (یادداشت مؤلف ).