کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاه دارو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حکیم شاه
لغتنامه دهخدا
حکیم شاه . [ ح َ ] (اِخ ) محمدبن مبارک قزوینی . یکی از مشاهیر علما و اطباء از مردم قزوین از شاگردان ملاجلال الدین دوانی است و صاحب تآلیف کثیره است و از جمله : ترجمه ٔ حیات الحیوان دمیری بفارسی که آنرا بنام سلطان سلیم خان پادشاه عثمانی کرده است و نصیح...
-
دست شاه
لغتنامه دهخدا
دست شاه . [ دَ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان نردین بخش میامی شهرستان شاهرود. واقع در 32هزارگزی شمال نردین با 350 تن سکنه . آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
-
درمشی شاه
لغتنامه دهخدا
درمشی شاه . [ دِ رَ ] (اِخ ) نام مهتر ناحیت درمشان به گوزگانان . (از حدود العالم ). رجوع به درمشان شود.
-
دولت شاه
لغتنامه دهخدا
دولت شاه . [ دَ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پیرتاج شهرستان بیجار. واقع در 24هزارگزی شمال خاوری بیجار. راه آن مالرو است . و در تابستان از سیدان اتومبیل می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
راه شاه
لغتنامه دهخدا
راه شاه . (اِ مرکب ) مقلوب شاه راه . یعنی مردی که براهها شدن پیشه ٔ او بود و او بدین کار شاه بود. (از لغت فرس اسدی ) (از فرهنگ نظام ) : به راه اندر همی شد راه شاهی رسید او تا بنزد پادشاهی . رودکی (از فرس اسدی ). || مسافر بزرگوارو عظیم القدر. (ناظم ال...
-
ره شاه
لغتنامه دهخدا
ره شاه . [ رَه ْ ] (اِمرکب ) شاهراه و راه گشاده و بزرگ . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (آنندراج ). رجوع به راه شاه و شاهراه شود.
-
سابه شاه
لغتنامه دهخدا
سابه شاه . [ ب َ ] (اِخ ) معرب شابه [ ساوه (شاهنامه )، شاوگ (کریستنسن ) ] پسر خاقان و خال هرمز (579 - 590 م .) بیست و دومین پادشاه ساسانی است که در سال 588 م . به ایران تاخت و از بهرام چوبین شکست خورد. رجوع به ساوه شاه و شابه شاه شود.
-
ساوه شاه
لغتنامه دهخدا
ساوه شاه . [ وَ ] (اِخ ) نام پادشاهی ترک : و درهنگام ساوه شاه ترک که بر در هری آمد کنارنگ پیش او شد بجنگ و ساوه شاه را بنیزه بیفکند. (مقدمه ٔ شاهنامه ٔ ابومنصوری از سبک شناسی بهار ج 2 ص 6).بیامد ز راه هری ساوه شاه ابا کوس و پیلان و گنج و سپاه . فردوس...
-
شاه ابدالان
لغتنامه دهخدا
شاه ابدالان . [ هَِ اَ ] (اِخ ) قطب الدین حیدر که در تذکره ٔ هفت اقلیم در ذیل شهر تربت (ص 574) او را چنین معرفی میکند: شیخ قطب الدین حیدر قطب وقت بود و حیدریان به وی منسوب اند درتاریخ مبارکشاهی آمده که وی را شاه ابدالان میگفته اند و مظهر آثار غریبه و...
-
شاه ابدالان
لغتنامه دهخدا
شاه ابدالان . [ هَِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لقبی است که برعده ای معلوم از صلحا و خاصان خدا گذارند و گویند هیچگاه زمین از آنان خالی نباشد. رجوع به ابدال شود.
-
شاه ابواسحاق
لغتنامه دهخدا
شاه ابواسحاق . [ اَ اِ ] (اِخ ) ابواسحاق شیرازی اینجو ممدوح حافظ. رجوع به ابواسحاق اینجو شود.
-
شاه ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
شاه ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سلطان آباد بخش رامهرمز شهرستان اهواز. دارای 65 تن سکنه . آب آن از رودخانه .محصول آن غلات ، برنج ، کنجد و بزرک است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). || نام دیهی است در یازده فرسخی میانه ٔ جنوب و مش...
-
شاه اجاق
لغتنامه دهخدا
شاه اجاق . [ اُ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد. دارای 193 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و بنشن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
شاه احمد
لغتنامه دهخدا
شاه احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) رجوع به امامزاده احمد شود.
-
شاه اختران
لغتنامه دهخدا
شاه اختران . [ هَِ اَ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آفتاب . هور. خورشید. شمس : ز آمدن شاه اختران بحمل گشت هرشجری چون گشاده گنجی گنجور.سوزنی .