کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاهین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شاهین
/šāhin/
معنی
۱. (زیستشناسی) پرندهای شکاری از خانوادۀ باز، با منقار کوتاه، دم بلند، چنگالهای قوی.
۲. زبانۀ ترازو؛ میله یا آلتی که دو کفۀ ترازو را به آن آویزان میکنند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. شاهباز، عقاب، لاچین
۲. زبانه، میله
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاهین
فرهنگ نامها
(تلفظ: šāhin) نوعی پرندهی شکاری از خانوادهی باز ؛ (در قدیم) (درگاه شماری) برج میزان ؛ (در قدیم) (در نجوم) سه ستاره در امتداد خط مستقیم در صورت فلکیِ نسر طایر ؛ (در قدیم) (در موسیقی) از آلات بادیِ موسیقی که در اوایل عهد اسلامی رایج بوده است .
-
شاهین
واژگان مترادف و متضاد
۱. شاهباز، عقاب، لاچین ۲. زبانه، میله
-
شاهین
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - از پرندگان شکاری شبیه به عقاب . 2 - زبانة ترازو.
-
شاهین
لغتنامه دهخدا
شاهین . (اِ) پرنده ای باشد شکاری و زننده از جنس سیاه چشم . (برهان قاطع). پرنده ای است که بدان شکار کنند. (شرفنامه ٔ منیری ). یکی از مرغان شکاری بسیار جسور و باشهامت است و با وجود آنکه از قوش کوچکتر است بعلت جسارتی که دارد گاهی بعقاب و قوش حمله میکند....
-
شاهین
لغتنامه دهخدا
شاهین . (اِخ ) (جرجس ...) دمشقی ، سریانی و رئیس اسقفان حمص و حماة و توابع آن بود در سال 1285 هَ . ق . بدنیا آمد و در 1321 هَ . ق . درگذشت . از اوست : خلاصة الاَّثارفی تاریخ الامصار. (از معجم المؤلفین ج 3 ص 119).
-
شاهین
لغتنامه دهخدا
شاهین . (اِخ ) این کلمه را بعنوان نام بکار برده اند چنانکه بیست و دو تن از سران و ناموران ایرانی و ارمنی و ترک و تازی که شاهین نام داشتند در نام نامه ٔ ایرانی یاد شده اند. (فرهنگ ایران باستان ص 296 و بعد).
-
شاهین
لغتنامه دهخدا
شاهین . (اِخ ) بنا بروایت تاریخ الخلفاء مادر یزید ناقص و ابراهیم فرزندان ولیدبن عبدالملک است و در جای دیگر نام مادراین دو کس را شاهفرید نوشته است . (از تاریخ الخلفاءص 17، 168، 189). رجوع به شاهفرند و شاهفرید شود.
-
شاهین
لغتنامه دهخدا
شاهین . (اِخ ) دهی از دهستان رستاق بخش خمین شهرستان کلات . دارای 50تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات . چغندرقند، پنبه و انگور است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
شاهین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šāhin ۱. (زیستشناسی) پرندهای شکاری از خانوادۀ باز، با منقار کوتاه، دم بلند، چنگالهای قوی.۲. زبانۀ ترازو؛ میله یا آلتی که دو کفۀ ترازو را به آن آویزان میکنند.
-
شاهین
دیکشنری فارسی به عربی
صقر , عتلة
-
شاهین
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: šâhin طاری: tirak طامه ای: siyâhtâs طرقی: šâhin کشه ای: šâhin نطنزی: šâhin
-
شاهین
لهجه و گویش تهرانی
پرنده ای شکاری
-
شاهین
واژهنامه آزاد
نام پرنده ای شکاری - استعاره ای از عدالت و مساوات
-
واژههای مشابه
-
کلاته شاهین
لغتنامه دهخدا
کلاته شاهین . [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماروسک بخش سر ولایت شهرستان نیشابور. در دامنه و معتدل است و سکنه 227 تن . آب آنجا از قنات ، محصول آن غلات و شغل مردم زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).