کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاهنشاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
شهانشاه
لغتنامه دهخدا
شهانشاه . [ ش َ ] (اِ مرکب ) شاهنشاه . رجوع به شاهنشاه شود.
-
امپراتور
فرهنگ واژههای سره
شاهنشاه
-
امپراطور
فرهنگ واژههای سره
شاهنشاه
-
شهنشاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šahanšāh = شاهنشاه
-
شهنشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شهنشاه، شاهنشاه› [قدیمی] šahanšah = شاهنشاه
-
شاهنشاهی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) šāhanšāhi ۱. شاهنشاه بودن؛ پادشاهی؛ فرمانروایی.۲. (صفت نسبی، منسوب به شاهنشاه) مربوط به شاهنشاه: کشور شاهنشاهی، ارتش شاهنشاهی.
-
شاهنشا
لغتنامه دهخدا
شاهنشا. [ هََ ] (اِ مرکب ) مخفف شاهنشاه و شاهان شاه . رجوع به شاهنشاه شود.
-
شاهنشاهی
لغتنامه دهخدا
شاهنشاهی . [ هََ ] (ص نسبی ) منسوب به شاهنشاه .- اریکه ٔ شاهنشاهی ؛ تخت سلطنت .رجوع به شاهنشاه شود.
-
عمر
لغتنامه دهخدا
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن شاهنشاه . رجوع به عمر ایوبی (ابن شاهنشاه بن ...) شود.
-
خسرو
واژگان مترادف و متضاد
پادشاه، شاه، شهریار، ملک، شاهنشاه
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن تقی الدین عمربن الملک المظفر الأول نورالدین شاهنشاه ایوبی . برادر محمد الملک المنصور اول و شاهنشاه است .
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن علی بن محمودبن عمربن شاهنشاه بن ایوب . رجوع به ابوالفداء و ایران باستان ج 1 ص 105 و اسماعیل بن علی بن شاهنشاه شود. در اعلام زرکلی (ذیل : ابوالفداء) نسب او چنین آمده : اسماعیل بن علی بن محمودبن محمدبن عمربن شاهنشاه بن ایوب ...
-
پرویز
فرهنگ نامها
(تلفظ: parviz) (پهلوی) پیروز ، فاتح ؛ (در اعلام) نام خسرو دوم شاهنشاه ساسانی.
-
شهریار
واژگان مترادف و متضاد
پادشاه، خدیو، خسرو، سلطان، شاهنشاه، شاه، ملک ≠ رعیت
-
امپراتور
واژگان مترادف و متضاد
امپراطور، امیر، پادشاه، خدیو، خسرو، سلطان، شاه، شاهنشاه، ملک