کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاهنشاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شاهنشاه
/šāhanšāh/
معنی
شاه شاهان؛ پادشاه بزرگ.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پادشاه، سلطانالسلاطین، شهریار، ملک
دیکشنری
king
-
جستوجوی دقیق
-
شاهنشاه
واژگان مترادف و متضاد
پادشاه، سلطانالسلاطین، شهریار، ملک
-
شاهنشاه
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (اِ. ص .) لقب شاه ایران ، شاه شاهان ، پادشاه بزرگ ، شاهنشه و شهنشه نیز گویند.
-
شاهنشاه
لغتنامه دهخدا
شاهنشاه . [ هََ ] (اِخ ) لقب ابونصر خسرو فیروزبن عضدالدوله که از طرف خلیفه ٔ عباسی القادر باﷲ به او داده شد. (از الالقاب الاسلامیة ص 354).
-
شاهنشاه
لغتنامه دهخدا
شاهنشاه . [ هََ ] (اِخ ) لقبی است که القائم باﷲ در سال 435 هَ . ق . به ابوکالیجار مرزبان پسر سلطان الدوله ابوشجاع فنا خسرو داد. و شاید علت ملقب شدن آل بویه به لقب مزبور آن بوده است که لقب مرادف عربی آن «ملک الملوک » از طرف فقهاء در عصر قائم بامراﷲ مم...
-
شاهنشاه
لغتنامه دهخدا
شاهنشاه . [ هََ ](اِ مرکب ) شاهنشه . شاهنشا. مخفف شاهان شاه یعنی شاه شاهان و سرآمد پادشاهان .(از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از بهار عجم ). پادشاه پادشاهان . سلطان السلاطین . ملک الملوک : همچو خورشید کجا لشکر سایه شکندلشکر دشمن به زین شکند شاهنشاه . م...
-
شاهنشاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شاهانشاه، شاهنشه، شهنشه› šāhanšāh شاه شاهان؛ پادشاه بزرگ.
-
واژههای مشابه
-
شاهنشاه آریامهر
لغتنامه دهخدا
شاهنشاه آریامهر. [ هََ م ِ ] (اِخ ) لقبی که در شهریور سال 1344 هَ . ش . به مناسبت آغاز بیست و پنجمین سال سلطنت از طرف مجلسین شورای ملی و سنا به محمدرضا شاه پهلوی داده شد.
-
شاهنشاه ایران
لغتنامه دهخدا
شاهنشاه ایران . [ هََ هَِ ] (اِخ )لقب اردشیر دوم . (ایران در زمان ساسانیان ص 246).
-
شاهنشاه فلک
لغتنامه دهخدا
شاهنشاه فلک . [ هََ هَِف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی شاهنشاه زند و اوستا است که آفتاب عالمتاب باشد. (برهان قاطع).
-
شاهنشاه زاده
لغتنامه دهخدا
شاهنشاه زاده . [ هََ دَ / دِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) زاده ٔ شاهان . شاهزاده . فرزند شاهنشاه . ولیعهد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
افضل شاهنشاه
لغتنامه دهخدا
افضل شاهنشاه . [ اَ ض َ هََ ] (اِخ ) احمدبن بدر جمالی مکنی به ابوالقاسم . وی در اصل ارمنی و وزیر و امیرالجیوش مصر و از ارکان دولت «الاَّمر باحکام اﷲ» فرمانروای مصر بود، تا آنکه آمر باحکام اﷲ بر او خشم گرفت و او را با دسیسه در قاهره بقتل رساند. او بیس...
-
شاهنشاه ایران و انیران
لغتنامه دهخدا
شاهنشاه ایران و انیران . [ هََ هَِ ن ُ اَ ] (اِخ ) (یعنی شاهنشاه ایران و غیر ایران ) لقب شاپور اول ساسانی پس از فتوحات . (ایران در زمان ساسانیان ص 246).
-
شاهنشاه روی زمین
لغتنامه دهخدا
شاهنشاه روی زمین . [ هََ هَِ ی ِ زَ ] (اِخ ) این ترکیب به عنوان لقب برای هلاکو در مکاتبات با الناصر حکمران حلب به سال 657 هَ . ق . به کار رفته است . (الالقاب الاسلامیة ص 354).
-
شاهنشاه زند و اوستا
لغتنامه دهخدا
شاهنشاه زند و اوستا. [ هََ هَِ زَ دُ اَ وِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب باشد. (از برهان قاطع). یعنی آفتاب چه جمله گرمی از او متولد می شود وآتش پرستان هم بدین آتش پرستند. (شرفنامه ٔ منیری ).