کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاهنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شاهنده
مترادف و متضاد
خیر، صالح، محسن ≠ طالح
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاهنده
فرهنگ نامها
(تلفظ: šāhande) متقی و پرهیزگار و صالح و نیکوکار ، نیکوکار ، صالح .
-
شاهنده
واژگان مترادف و متضاد
خیر، صالح، محسن ≠ طالح
-
شاهنده
لغتنامه دهخدا
شاهنده . [ هََ دَ / دِ ] (نف ) متقی و پرهیزکار و صالح و نیکوکردار باشد. (برهان قاطع). نکوکار. صالح . (شرفنامه ٔ منیری ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (فرهنگ سروری ). رجوع به شاهندن شود. || هرچیز خوب و مبارک . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). رجوع به شاهید...
-
شاهنده
لغتنامه دهخدا
شاهنده . [ هََ دِ ] (اِخ ) لقب بهرام پسر هرمز یعنی نیکوکار زمان . ایالتش سه سال و سه ماه بود و قتل مانی نقاش در ایام فرمانفرمایی او روی داد. (حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 1 ص 227).
-
جستوجو در متن
-
محسن
واژگان مترادف و متضاد
شاهنده، صالح، نیکوکار
-
شاهیده
لغتنامه دهخدا
شاهیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) نیکوکار و صالح . (فرهنگ سروری ). شاهنده . (شرفنامه ٔ منیری ). بمعنی شاهنده است که متقی و پرهیزگار و صالح و نیکوکردار باشد. (برهان قاطع). رجوع به شاهندن و شاهنده شود.
-
شاهیده
فرهنگ نامها
(تلفظ: šāhide) نیکوکار و صالح ، شاهنده ، متقی ،پرهیزکار .
-
صالح
واژگان مترادف و متضاد
امین، اهل، باتقوا، بدیل، پارسا، پرهیزگار، خلف، ذیصلاح، شاهنده، شایسته، لایق، محسن، نیک، نیکوکار ≠ طالح، فاسد
-
شاهیدن
لغتنامه دهخدا
شاهیدن . [ دَ ] (مص جعلی ) (مرکب از شاه + یدن پسوند مصدری ) بزرگ شدن . (شرفنامه ٔ منیری ). پادشاهی کردن و بزرگی نمودن . (برهان قاطع) (آنندراج ). || پارسا شدن .(شرفنامه ٔ منیری ). پارسایی و بندگی کردن و صلاح و تقوی داشتن . (برهان قاطع). صالح بودن و نی...
-
متدین
لغتنامه دهخدا
متدین . [ م ُ ت َ دَی ْ ی ِ ] (ع ص ) راستکار و دیندار. (منتهی الارب ). دیندار و راستکار. (آنندراج ). راستگار و دین دار و فربود. (ناظم الاطباء). مأخوذ از تازی ، دیندار و فربود و راست و درست و شاهیده و درستکار و راستکار و پایدار و در دین خود و شاهنده ...