کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاهزادهنشین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
principality
شاهزادهنشین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی، علوم سیاسی و روابط بینالملل] کشوری که فردی با لقب شاهزاده بر آن حکومت میکند
-
واژههای مشابه
-
شاهزاده
واژگان مترادف و متضاد
شاپور، شاهپور، شهزاد، شهزاده، ملکزاده ≠ گدا
-
شاهزاده
لغتنامه دهخدا
شاهزاده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) شاهزاد. از نژاد شاه . از نسل شاه . ملک زاده . مرد یا زنی که نسب به شاه برد : بیفتاد از اسپ اندرون شهریاردریغ آن جوان شاهزاده سوار. دقیقی .یکی ترک تیری برو برگشادشد آن خسرو شاهزاده بباد. دقیقی .چنین شهریار ...
-
شاهزاده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) ‹شهزاده› šāhezāde = شاهپور
-
شاهزاده
دیکشنری فارسی به عربی
امير , لورد
-
نشین
لغتنامه دهخدا
نشین . [ ن ِ ] (اِ) قطب را گویند و آن نقطه ای است از فلک . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا). قطب ، نقطه ٔبی حرکت زمین . (فرهنگ خطی ). قطب شمال . (ناظم الاطباء). || پوست درون مقعد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا). پوست درون مقعده . (ناظم الاطبا...
-
نشین
لغتنامه دهخدا
نشین . [ ن ِ ] (نف ) اسم فاعل مرخم است از نشستن . نشیننده . آن که می نشیند. || نشیننده و نشسته و همیشه بطور ترکیب استعمال می گردد. (ناظم الاطباء). به صورت پساوند به دنبال اسم آید، بدین شرح : 1 - به معنی نشیننده در کلمات : اجاره نشین . اعتکاف نشین . ا...
-
نشین
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِ.) مقعد، سوراخ مقعد.
-
نشین
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ نشستن) nešin ۱. = نشستن۲. نشسته در جایی؛ ساکن (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دلنشین، بالانشین، کرایهنشین.۳. (زیستشناسی) [عامیانه] پوست و گوشت درون مقعد؛ سوراخ مقعد؛ ته.
-
نشین
دیکشنری فارسی به عربی
شرج
-
شاهزاده ابراهیم
لغتنامه دهخدا
شاهزاده ابراهیم . [ دَ / دِ اِ ] (اِخ ) نام امامزاده ای است در قم . (یادداشت مؤلف ).
-
شاهزاده ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
شاهزاده ابوالقاسم . [ دَ / دِ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرچهان بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده . دارای 22 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
شاهزاده احمد
لغتنامه دهخدا
شاهزاده احمد. [ دَ / دِ اَ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قیلاب بخش اندیمشک شهرستان دزفول . دارای 350 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات . شغل اهالی زراعت ، صنایع دستی قالبیافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
شاهزاده احمد
لغتنامه دهخدا
شاهزاده احمد. [ دَ / دِ اَ م َ ] (اِخ )دهی از دهستان قیلاب بخش اندیمشک شهرستان دزفول . دارای 350 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).