کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاهرگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شاهرگ
/šāhrag/
معنی
ورید؛ رگ گردن؛ رگ جان؛ حبلالورید.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
شریان ≠ مویرگ
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاهرگ
واژگان مترادف و متضاد
شریان ≠ مویرگ
-
شاهرگ
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِمر.) شریانی است ضخیم که خون را از قلب به سر می رساند، رگ گردن . حبل الورید.
-
شاهرگ
لغتنامه دهخدا
شاهرگ . [ رَ ] (اِ مرکب ) رگ جان که بتازی حبل الورید گویند. (بهار عجم ) (آنندراج ). دو رگ درشت گردن . شهرگ . (یادداشت مؤلف ) : مریض عشق چون نبضی که بندد تسمه فصادش کمر بندد بخون خویشتن تا شاهرگ دارد. تأثیر (از بهار عجم ).وتین . ورید. ودج . فریصه . ...
-
شاهرگ
لغتنامه دهخدا
شاهرگ . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان اوغاز بخش باجگیران شهرستان قوچان . دارای 920 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات . شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
شاهرگ
لغتنامه دهخدا
شاهرگ . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش فیض آباد محولات شهرستان تربت حیدریه . دارای 105 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات و پنبه . شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
شاهرگ
لغتنامه دهخدا
شاهرگ . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان دولت خانه بخش حومه ٔ شهرستان قوچان . دارای 920 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
شاهرگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šāhrag ورید؛ رگ گردن؛ رگ جان؛ حبلالورید.
-
شاهرگ
دیکشنری فارسی به عربی
شريان , شريان ابهر
-
جستوجو در متن
-
شریان
واژگان مترادف و متضاد
سرخرگ، شاهرگ، نبض ≠ ورید
-
شريان
دیکشنری عربی به فارسی
شريان , شاهرگ , سرخرگ
-
شريان ابهر
دیکشنری عربی به فارسی
اءورت , شريان بزرگ , شاهرگ
-
ودج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَوْداج] ‹وداج› (زیستشناسی) vadaj شاهرگ گردن که هنگام غضب متورم میگردد.
-
artery
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شریان، سرخرگ، شاهرگ
-
aortae
دیکشنری انگلیسی به فارسی
aortae، شاهرگ، ايورت، شریان بزرگ