کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاهرخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شاهرخ
/šāhrox/
معنی
رخ شطرنج؛ رخ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاهرخ
فرهنگ نامها
(تلفظ: šāh rox) دارای رخساری چون شاه ، شاه منظر ، شاه سیما ؛ (در اعلام) پسر امیر تیمور گورکان ؛ (در ورزش) در شطرنج حرکت اسب هنگامی که به شاه حریف کیش دهد و رخ او را نیز به خطر اندازد.
-
شاهرخ
لغتنامه دهخدا
شاهرخ . [ رُ ] (اِخ )پسر امیر تیمور گورکان . رجوع به شاهرخ میرزا شود.
-
شاهرخ
لغتنامه دهخدا
شاهرخ . [ رُ ] (ص مرکب ) (مرکب از: شاه + رخ ) دارای رخساری چون شاه . شاه منظر. شاه سیما. که رخسارش همانند رخسار شاه است . (از فرهنگ نظام ). بدیدار چون شاه . شکوهمند : و فرزین چرخ که ماه خوانند به شاهرخ از جمشید فلک که خورشید گویند کلاه برد. (تاریخ طب...
-
شاهرخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شهرخ› (ورزش) [قدیمی] šāhrox رخ شطرنج؛ رخ.
-
شاهرخ
لهجه و گویش تهرانی
شاخه اصلی و پربار درخت
-
واژههای مشابه
-
شاهرخ اول
لغتنامه دهخدا
شاهرخ اول . [ رُ خ ِ اَوْ وَ ] (اِخ ) نام مؤسس سلسله ٔ خانان خوقند است . وی مدعی بود که نسب به چنگیزخان می برد. در سال 1112 هَ . ق . خود را در فرغانه مستقل خواند و سلسله ٔ خانان خوقند را تأسیس کرد. در سال 1215 هَ . ق . / 1800 م . تاشکند ضمیمه ٔ خوق...
-
شاهرخ ثانی
لغتنامه دهخدا
شاهرخ ثانی . [ رُ خ ِ ] (اِخ ) ششمین از خانان خوقند. وی در سال 1184 هَ . ق . / 1770 م . حکومت داشت . (طبقات سلاطین اسلام ص 251). رجوع به خوقند شود.
-
شاهرخ میرزا
لغتنامه دهخدا
شاهرخ میرزا. [ رُ ] (اِخ ) (خاقان سعید) (میرزا) چهارمین فرزند امیر تیمور گورکان است . در سال 779 هَ . ق . به دنیا آمد و در سن بیست سالگی یعنی در سال 799 هَ . ق . حکمران مستقل خراسان گشت و سکه بنام خویش زد و در سن 38 سالگی یعنی سال مرگ تیمور «807» پاد...
-
شاهرخ میرزا
لغتنامه دهخدا
شاهرخ میرزا. [ رُ ] (اِخ ) پسر سلطان ابوسعید. در سال 899 هَ . ق . عازم هرات شد و در ولایت ساری درگذشت و سلطان حسین میرزا نعش او را به مدرسه ٔ مهدعلیا گوهرشادآغا برد. (حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 4 ص 101).
-
شاهرخ آباد
لغتنامه دهخدا
شاهرخ آباد. [ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش داورزن شهرستان سبزوار. دارای 106 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن پنبه و غلات و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
شاهرخ آباد
لغتنامه دهخدا
شاهرخ آباد. [ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کنار شهر بخش بردسکن شهرستان کاشمر. دارای 55 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن پنبه ، زیره و میوه و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
شاهرخ خان
لغتنامه دهخدا
شاهرخ خان . [ رُ ] (اِخ ) پسر اسماعیل خان از نبیره های ولیخان افشار که در زمان سلطنت شاه عباس اول حکومت کرمان را داشت . چون در بلوک زرند و کونبان مزارع متعدد احداث کرده بود از آن زمان خلفاً عن خلف در آن بلوک متوطن بود. چون خبر قتل نادرشاه به کرمان رس...
-
قلعه شاهرخ
لغتنامه دهخدا
قلعه شاهرخ . [ ق َ ع َ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چادگان بخش داران شهرستان فریدن ، واقع در 35هزارگزی جنوب داران و کنار راه کوهرنگ . موقع جغرافیایی آن دامنه ٔ کوه و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 1054 تن ، آب آن از چشمه و قنات ورودخانه ٔ محلی و مح...
-
ابراهیم بن شاهرخ
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن شاهرخ . [ اِ م ِ ن ِ رُ ] (اِخ ) ابن تیمور. شاهزاده ای دانش دوست و ادیب و خوشنویس بوده . از طرف شاهرخ مأمور جنوب ایران گشته . مدرسه ٔ دارالشفاء شیراز را او بنا کرد. و شرف الدین علی یزدی کتاب ظفرنامه ٔ تیموری را به نام ابراهیم کرده است . و...