کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاهد عینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شاهد القبر
دیکشنری عربی به فارسی
سنگ گور , سنگ قبر , لوحه قبر
-
شاهد … بود
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتَضَنَ …
-
جرح کردن شاهد
لغتنامه دهخدا
جرح کردن شاهد. [ ج َ ک َ دَ ن ِ هَِ ] (مص مرکب ) ذکر کردن اموری که فسق شاهد را حکایت کند و با تحقق آن اثر شهادت زایل گردد. رجوع به جرح و جرح شاهد و جرح شهود شود.
-
شاهد عینى (جشهود عیان)
دیکشنری فارسی به عربی
شاهدعيان
-
شاهد و ساغر
فرهنگ گنجواژه
بزم.
-
شاهد و ساقی
فرهنگ گنجواژه
بزم.
-
شراب و شاهد
فرهنگ گنجواژه
بزم.
-
شمع و شاهد
فرهنگ گنجواژه
بزم.
-
می و شاهد
فرهنگ گنجواژه
بزم.
-
شراب و شاهد و چنگ
فرهنگ گنجواژه
بزم.
-
پایتخت شاهد برگزاری (پذیرایی) کنفرانس پنجم وزرای خارجه بود
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتَضَنَتْ العاصِمَة المؤتَمرَ الخامِسَ لِوُزَراءِ الخارجية
-
جستوجو در متن
-
eyewitness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شاهد عینی، گواهخوددیده، گواهی مستقیم، گواهی چشمی، شاهد برای العین
-
بچشم خودبین
لغتنامه دهخدا
بچشم خودبین . [ ب ِ چ َ / چ ِ م ِ خوَد / خُدْ ] (نف مرکب ) شاهد عینی . || که بیراهی پردگی خود را بچشم بیند. که شاهد عینی انحراف اخلاقی بسته ٔ خود باشد. قرطبان . دیوث . قلتبان . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به قرطبان شود.
-
خلیل ثقفی
لغتنامه دهخدا
خلیل ثقفی . [ خ َ لی ل ِ ث َ ق َ ] (اِخ ) دکتر خلیل خان ثقفی ، معروف به اعلم الدوله فرزند میرزا عبدالباقی حکیم باشی ، ملقب به اعتضادالاطباء است که میرزا عبدالباقی ازاطباء معروف ناصرالدین شاه بود. اعلم الدوله به روش پدر ابتدا طب در دارالفنون و سپس در ...
-
شهادة
لغتنامه دهخدا
شهادة. [ ش َ دَ ] (ع مص ، اِمص ) آگاهی یافتن بر چیزی : شهد علی کذا شهادةً. (منتهی الارب ). || گواهی دادن برای کسی و ادای شهادت کردن : شهد له بکذا و قولهم اشهد بکذا؛ یعنی قسم میخورم و شهد اﷲ انه لااله الا هو؛ ای علم اﷲ او قال اﷲ او کتب اﷲ، و اَشهدُ اَ...