کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاهدی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاهدی
لغتنامه دهخدا
شاهدی . [ هَِ ] (اِخ ) (الَ ...) نسبت به شاهدبن عک بن غدثان بن عبداﷲبن ازد و از این جد است سملقةبن مری بن الفجاع کاهن عکی ، شاهدی که حکومت عک را داشت و نیز از این سلسله است ایاس بن عامر عکی شاهدی غافقی . او از ابن عامر روایت کند و موسی بن ایوب مصری ا...
-
شاهدی
لغتنامه دهخدا
شاهدی . [ هَِ ] (اِخ ) نام اجدادی ابواسحاق ابراهیم بن عبدالوهاب بن احمدبن خلف بن شاهد نسفی شاهدی است . و در 413 هَ . ق . در شهر کش درگذشته است . (لباب الانساب ج 2 ص 8).
-
شاهدی
لغتنامه دهخدا
شاهدی . [ هَِ ] (حامص ) شاهد بودن . حسن . زیبایی . (یادداشت مؤلف ). دلبری . شوخی . شوخ و شنگی : نشاید شاهدی را کرم پیله که بیش از چشم و ابرویی ندارد. خاقانی .چون گل رعناست شخصم کز پی کشتن زیددر شهیدی شاهدی دارد گل رعنای من . خاقانی .بسعی ماشطه اصلاح...
-
شاهدی
لغتنامه دهخدا
شاهدی . [ هَِ ] (ص نسبی ) منسوب است به شاهد که نام بعضی از اجداد است . (از انساب سمعانی ).
-
واژههای مشابه
-
شاهدی بلگرامی
لغتنامه دهخدا
شاهدی بلگرامی . [ هَِ ی ِ ب ِ ] (اِخ ) میرعبدالواحد حسینی واسطی بلگرامی . شاگرد شیخ صفی سایی پوری و شیخ حسین سکندره بود از آثار اوست : سنابل . حل شبهات . شرح کافیه . دیوان صغیر. در سال 1017 هَ . ق . درگذشته است . (از الذریعة ج 9 ص 498).
-
شاهدی دده
لغتنامه دهخدا
شاهدی دده . [ هَِ دَ دِ ] (اِخ ) ابراهیم دده فرزند صالح مغلوی . شیخ زاویه ٔ مولویه متولد 875 هَ . ق . است از اوست : مفردات مثنوی که از هر دفتری از دفاتر ششگانه ٔ آن یکصد بیت برگزیده است . تحفه ٔ شاهدی . در اسماء المولفین وفات وی را سال 957 هَ . ق . گ...
-
شاهدی کردن
لغتنامه دهخدا
شاهدی کردن . [ هَِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دلبری کردن . دلربائی کردن . شوخی و رعنائی کردن : وین پری پیکران حلقه بگوش شاهدی میکنند و جلوه گری .سعدی .
-
جستوجو در متن
-
پرنیش
لغتنامه دهخدا
پرنیش . [ پ َ ] () کلمه ای مجعول با شاهدی از شاعری مجعولتر در فرهنگ شعوری .
-
خدایی
لغتنامه دهخدا
خدایی . [ خ ُ ] (اِخ ) از شعرای قرن دهم هجری عثمانی است که در اسلامبول زاده شد و از منشیان ینگچری بود. «در تحفه ٔ شاهدی » و «گلشن توحید» آمده که وی پدر مغله لی شاهدی بوده است . (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
-
کیشن
لغتنامه دهخدا
کیشن . [ ش َ ] (اِ) پالهنگ . || سرب و رصاص . (ناظم الاطباء). سرب ، ولی شاهدی این معنی را تأیید نکرده است . (از اشتینگاس ).
-
index group, index series
گروه شاخص
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] 1. گروهی که عامل تجربه را دریافت میکند 2. موردها در یک مطالعۀ موردـ شاهدی 3. گروه مواجههیافته (exposed) در مطالعات همگروهی
-
فرش تنان
لغتنامه دهخدا
فرش تنان . [ ف َ ت َ ] (اِ) کنایت از روحانیان بود.(انجمن آرا) (آنندراج ). شاهدی برای آن یافته نشد.
-
هنوار
لغتنامه دهخدا
هنوار. [ هََ ن ْ ] (ص ) هموار. (آنندراج ). با اینکه آنندراج شاهدی برای این صورت آورده است ، گمان میرود که تغییر حرف میم به نون خطای کاتبان است .