کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاهدبازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شاهدبازی
مترادف و متضاد
امردپرستی، غلامبارگی، فسق
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاهدبازی
واژگان مترادف و متضاد
امردپرستی، غلامبارگی، فسق
-
شاهدبازی
لغتنامه دهخدا
شاهدبازی . [ هَِ ] (حامص مرکب ) عمل و کیفیت شاهدباز. معشوق بازی . پاکبازی : دلش در بند آن پاکیزه دلبندبشاهدبازی آن شب گشت خرسند. نظامی .سعدیا گوشه نشینی کن و شاهدبازی شاهد آن است که بر گوشه نشین میگذرد. سعدی .نام سعدی همه جا رفت بشاهدبازی وین نه عیب ...
-
جستوجو در متن
-
غلامبارگی
واژگان مترادف و متضاد
امردبارگی، بچهبازی، شاهدبازی
-
امردپرستی
واژگان مترادف و متضاد
بچهبازی، شاهدبازی، غلامبارگی
-
لواط
واژگان مترادف و متضاد
امردبازی، شاهدبازی، غلامبارگی، فجور، فسق، لواطه
-
لواطه
فرهنگ فارسی معین
(لَ طَ یا طِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) درآمیختن با امرد، لواط . 2 - (اِمص .) غلامبارگی ، شاهدبازی .
-
روسپی بارگی
لغتنامه دهخدا
روسپی بارگی . [ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) زناکاری . (ناظم الاطباء). شاهدبازی و فاحشه دوستی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به روسپی شود. || قحبگی و فاحشه گری .
-
کنغالگی
لغتنامه دهخدا
کنغالگی . [ ک َ ل َ ] (حامص )فاحشگی . روسپی گری . (فرهنگ فارسی معین ) : کنون کان ماه راایزد به من دادنخواهم کو بود در ماه آبادکه آنجا پیر و برنا شادخوارندهمه کنغالگی را جان سپارند . (ویس و رامین از فرهنگ فارسی معین ). || غلام بارگی و شاهدبازی . (فرهن...
-
غلام بارگی
لغتنامه دهخدا
غلام بارگی . [ غ ُ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) غلام باره بودن . امردپرستی . شاهدبازی . بچه بازی . کپه دوزی : بونعیم را گفت : به غلام بارگی پیش ما آمده ای . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 417). رجوع به غلام باره شود.ای خواجه به بند زن چرا درماندی چون تخم غلام بارگی...
-
بچه بازی
لغتنامه دهخدا
بچه بازی . [ ب َ چ َ / چ ِ / ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (حامص مرکب ) بازی بچه گانه . کارهای کودکانه . بچگی کردن . || کنایه از خرد گرفتن کار و کوچک انگاشتن امری است .- امثال : این کار بچه بازی نیست . || عمل بچه باز. امردپرستی . لواط. (ناظم ا...