کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاهجانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شاهجانی
/šāhjāni/
معنی
۱. از مردم شاهجان.
۲. (اسم، صفت نسبی) پارچۀ لطیفی که در شاهجان بافته میشد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاهجانی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) 1 - منسوب به شاهجان (شهر مرو). 2 - پارچه ای لطیف که در شهر مرو بافته می شد. 3 - پارچة لطیف (مطلقاً).
-
شاهجانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به شاهجان [= شاهگان]، لقبی که در زمان سلطان سنجر سلجوقی به شهر مرو دادند) [قدیمی] šāhjāni ۱. از مردم شاهجان.۲. (اسم، صفت نسبی) پارچۀ لطیفی که در شاهجان بافته میشد.
-
واژههای همآوا
-
شاه جانی
لغتنامه دهخدا
شاه جانی . (ص نسبی ، اِ) ظاهراً به پارچه های لطیفی که از مرو بدست می آمده است اطلاق شده و در قرن دهم این کلمه بطور مطلق به معنی قماش لطیف بکار رفته است . (دزی ج 1 ص 717 بنقل از لطایف ثعالبی ص 119).
-
شاه جانی
لغتنامه دهخدا
شاه جانی . (ص نسبی ) منسوب به شاه جان ، نام مرو که پایتخت خراسان بوده است . (دزی ج 1 ص 717) : شمس المعالی دو هزار مرد از کردان شاهجانی بمدافعت او فرستاد تا او را از آن حدود ازعاج کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به شاه جان شود.
-
جستوجو در متن
-
درة
لغتنامه دهخدا
درة. [ دُرْ رَ ] (اِخ ) دختر علی بن باخمشی . از زنان محدث بود که از خدیجه بنت محمدبن عبداﷲ شاهجانی (خدیجه به سال 460 هَ . ق . درگذشته است ) نقل حدیث کرده است . (از اعلام النساء از الاستدراک علی تراجم رواة الحدیث ابن نقطه ).
-
شاه جانی
لغتنامه دهخدا
شاه جانی . (ص نسبی ) منسوب به شاه جان ، نام مرو که پایتخت خراسان بوده است . (دزی ج 1 ص 717) : شمس المعالی دو هزار مرد از کردان شاهجانی بمدافعت او فرستاد تا او را از آن حدود ازعاج کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به شاه جان شود.
-
راقم مشهدی
لغتنامه دهخدا
راقم مشهدی . [ ق ِ م ِ م َ هََ ] (اِخ ) میرزا سعدالدین محمد پسر خواجه غیاث الدین که در شهرهای هندتجارت میکرد و پسرش سعدالدین نیز به هند رفت و به اسلام خان مشهدی شاهجانی پیوست و از وی نیکوییهای فراوان دید و چنانکه از نوشته ٔ تذکره ٔ نصرآبادی (ج 4 ص 85...