کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاهتره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاهتره
لغتنامه دهخدا
شاهتره . [ ت َرْ رَ / رِ / ت َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) شیتره . شیطرج . شاهترج .نام سبزه ای است که بغایت سبز و خرم بود و در طعم اوتلخی باشد و در دواها بکار برند خصوصاً جرب را نافعاست . (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان قاطع). معرب آن شاهترج . (منتهی الارب ). م...
-
واژههای مشابه
-
اطریفل شاهتره
لغتنامه دهخدا
اطریفل شاهتره . [ اِ ف َ / ف ِ / ف ُ ل ِ ت َ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اطریفل شاهترج شود.
-
واژههای همآوا
-
شاه تره
فرهنگ فارسی معین
(تَ رَ یا رِ) [ معر. ] (اِ.) = شاهترج : گیاهی است از تیرة کوکناریان که علفی و یکساله است (برخی گونه ها نیز دو ساله اند.) ریشه اش سفید و ساقه بی کرک و برگ ها متناوب و دارای بریدگی های بسیار می باشد. گل هایش کوچک و سفید مایل به قرمز و دارای لکه های ارغ...
-
شاه تره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شاهترج، شهترج، شیتره، شیترک، شیطره، شیطرج، شتیره› (زیستشناسی) šāhtare گیاهی خودرو با گلهایش ریز خوشهای قرمزرنگ که مصرف دارویی دارد؛ سرخیوس؛ خامشه.
-
جستوجو در متن
-
شهترج
لغتنامه دهخدا
شهترج . [ ش َ ت َ رَ ] (معرب ، اِ مرکب ) شهتره . شاهتره .لغتی است در شاهترج . نبات نافع ورقه و بزره للجرب والحکة. معرب شاهتره و معناه سلطان البقول . (از اقرب الموارد). و رجوع به شاهترج و شاهتره و شهتره شود.
-
پت پاپرا
لغتنامه دهخدا
پت پاپرا. [ ] (اِ) بلهجه ٔ هندی ، شاهتره . (طب ).
-
شیتره
لغتنامه دهخدا
شیتره . [ ش َ ت َ رَ / رِ ] (اِ) دوایی است که آنرا بیونانی سرخیوس و لبذیون خوانند، و معرب آن شیطرج است و به عربی مسواک الراعی خوانند. (برهان ). شیترک . شاهتره . شیطرج . رجوع به شاهتره و شیطرج شود.
-
هلیانه
لغتنامه دهخدا
هلیانه . [ هََ ل ْ ن َ / ن ِ ] (اِ) شاهترج . (مخزن الادویه ). نام دارویی است که آن را شاهتره گویند. خارش و جرب را نافع است . (برهان ).
-
جنجیلایون
لغتنامه دهخدا
جنجیلایون . [ ](اِ) ابن البیطار گوید که اصطفان گفته است شاهتره است و لیکن چنین نیست . (ترجمه ٔ ابن البیطار ج 2 ص 312).
-
خامشه
لغتنامه دهخدا
خامشه . [ م ِ ش َ / ش ِ ] (اِ) دوایی است که آن را شتیره گویند و عربان شیطرج خوانند و آن گرم و خشک است در آخر درجه ٔ دوم . (برهان قاطع) (آنندراج ). شتیره . شاهتره . (ناظم الاطباء). شیطرج . (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 379). شیطرج شامی . رجوع به شاهتره شود.
-
شهتره
لغتنامه دهخدا
شهتره . [ ش َ ت َ رَ / رِ /ت َرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) مخفف شاه تره : آز و طمع ای پسر ز تو هرگزبیرون نشود به آب شهتره . ناصرخسرو.رجوع به شاهترج و شاهتره و مترادفات آن شود.
-
طفله
لغتنامه دهخدا
طفله . [ طَ ل َ ] (ع اِ) شاهترج . شاهتره . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ). به لغت اهل اندلس زیره ٔ صحرائی باشد و به عربی کمون البری خوانندش . (برهان ) (آنندراج ).