کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاهبانک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاهبانک
لغتنامه دهخدا
شاهبانک . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) گیاهی است دوایی و آن را به تازی بنفسج الکلاب خوانند و معرب آن شاه بابج است . (برهان قاطع). آن را تس سک نیز گویند و بتازی بنفسج الکلاب خوانند و معرب آن شاهبانج است . (از فرهنگ جهانگیری ) (از آنندراج ). شابانک نیز گوی...
-
واژههای همآوا
-
شاه بانک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شاهبانج› (زیستشناسی) šāhbānak = شابانک
-
جستوجو در متن
-
شاهفانج
لغتنامه دهخدا
شاهفانج . [ ن َ ] (معرب ، اِ) برنوف . شاهبانج . شاهبانک . رجوع به شاهبانک شود.
-
شابانج
لغتنامه دهخدا
شابانج . [ ن َ ] (معرب ، اِ) معرب شابانک . (برهان ). مأخوذ از شابانک فارسی و بمعنی آن . (ناظم الاطباء). رجوع به شابانک و شاهبانک شود.
-
شافافج
لغتنامه دهخدا
شافافج . [ ف َ ] (معرب ، اِ) معرب شاپاپک . برنوف . رجوع به شابابق ، شابانج ، شابانک ، شاپاپک ، شافانج ، شاهبانج ، شاهبانک ، برنوف و فهرست مخزن الادویه شود.
-
شابانک
لغتنامه دهخدا
شابانک . [ ن َ ] (اِ مرکب ) شافانج . (دزی ج 1 ص 714). دارویی است که آن را به عربی بنفسج الکلاب خوانند و بشیرازی تس سگ گویند و معرب آن شابانج است علت صرع را سود دارد. (برهان ). گیاهی که در مصر به برنوف معروف است . (قاموس ). گیاهی است به مصر معروف به ب...
-
شابابج
لغتنامه دهخدا
شابابج . [ ب َ ] (معرب ، اِ) برنوف شابابج . درختی است برگش شبیه بزعرور و مزغب و بمصر روید. بعضی او را شابابق نیز گویند و صهاربخت گوید که شابابک را عرب عبس گوید و قبیله ٔ بنوعبس را به او بازخوانند و بشر گوید او را بپارسی جوان اسپرم گویند و طایفه ای او...
-
غابانک
لغتنامه دهخدا
غابانک . [ ن َ ] (اِ) شابانک . شاهبانک . شاهباپک . شابابک . شاهنانج . شابالج . شاهبابک . شابانج . شاه بانج . شافامج . معرب شابانک که برنوب باشد. (فهرست مخزن الادویه ). دکتر معین در حاشیه ٔ برهان قاطع ذیل شابانک نویسد: «بدانکه مرادف این لفظ، شابابک [ ...
-
شجرة
لغتنامه دهخدا
شجرة. [ ش َ ج َ رَ ] (ع اِ) یکی شَجَر و شِجَر. ج ، شَجَرات ، شِجَرات . (از اقرب الموارد). || مؤنث شجر. (اقرب الموارد).- شجرة ابراهیم ؛ پنجنگشت است . بعضی آن را ام غیلان و جمعی شانج دانند و مالیقی نوشته که در فلاجه شجر ابراهیم را عظیم و طویل و کثیرا...