کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شانه و قِشو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شانه ریز
لغتنامه دهخدا
شانه ریز.[ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) شانه کننده . (ناظم الاطباء).
-
شانه گیر
لغتنامه دهخدا
شانه گیر. [ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) گیرنده ٔ شانه . || بمعنی شانه پیچ باشد. (بهار عجم ) : زلفی که سر ز صحبت خورشید میکشداز پنجه ٔ رقیب چرا شانه گیر نیست . میریحیی شیرازی (از بهار عجم ).ز سودای دلم او را زیان نیست ندانم از چه زلفش شانه گیراست . سلیم (ا...
-
شانه هید
لغتنامه دهخدا
شانه هید. [ ن َ / ن ِ هََ ] (اِ مرکب ) سه شاخه ای که غله را بدان باد دهند. (از اشتنگاس ).
-
قاب شانه
لغتنامه دهخدا
قاب شانه . [ ب ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) از قاب ترکی + شانه . شانه نیام . شانه دان .
-
پهن شانه
لغتنامه دهخدا
پهن شانه . [ پ َ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) دارای شانه ٔ پهن . پهن دوش . دارای کتفی عریض : کتف ؛ پهن شانه گردیدن . (منتهی الارب ).
-
تعالی شانه
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] ta'ālāša'noh[u] برتر است شٲن او.
-
فراخ شانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] farāxšāne پهنشانه؛ چهارشانه.
-
شانه بین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [منسوخ] šānebin فالگیر که از روی استخوان شانۀ گوسفند فال میگیرد؛ فالبین.
-
شانه بینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [منسوخ] šānebini فالگیری با استخوان شانۀ گوسفند.
-
شانه سر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شانهسرک، شانهبهسر› (زیستشناسی) [قدیمی] šānesar = هدهد
-
شانه گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] šānegar شانهساز؛ شانهتراش؛ کسی که شانه میسازد.
-
شانه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ضائق , مشط
-
شانه فشنگ
دیکشنری فارسی به عربی
دبوس
-
شانه حیوان
دیکشنری فارسی به عربی
غصن
-
شانه باریک
لهجه و گویش تهرانی
مخالف چارشانه