کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شام شکستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شام آباد
لغتنامه دهخدا
شام آباد. (اِخ ) دهی از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز دارای 198 تن سکنه . آب آن از رود کر. محصول آن غلات ، برنج و چغندر. شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
طرابلس شام
لغتنامه دهخدا
طرابلس شام . [ طَ ب ُ ل ُ س ِ ](اِخ ) مؤلف قاموس الاعلام گوید: نام قضائی است در ولایت بیروت و عبارت است از قسم جنوب غربی سنجاق ، از طرف شمال و شرق با قضای عکامحدود میباشد، و 91 قریه دارد و مشتمل است بر 5 ناحیه و اراضی عشیره ٔ عرب الجحیش و عده ٔ نفوس...
-
طرف شام
لغتنامه دهخدا
طرف شام . [ طَ رَ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، ق مرکب ) مرادف تنگ ِ شام . گیراگیر شام . تنگ غروب : پیران تلاش رزق فزون از جوان کنندحرص گدا شود طرف شام بیشتر.صائب (از آنندراج ).
-
قصبه شام
لغتنامه دهخدا
قصبه شام . [ ق َ ص َ ب َ ] (اِخ ) شهری است نزدیک دریای عمان از شهرهای حضرموت و اهل او خارجی باشند و قبر هود نبی آنجا است . این شهر در میان کوههای ریگ است که آن را احقاف خوانند. (نفایس الفنون ، مقاله ٔ پنجم ).
-
اتابکان شام
لغتنامه دهخدا
اتابکان شام . [ اَ ب َ ن ِ ] (اِخ ) (541 - 577 هَ . ق .). رجوع به اتابکان الجزیره و شام شود. اتابکان سنجار در 577 هَ . ق . و ایوبیان در 579 هَ . ق . جای این سلسله را گرفتند. رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 145 شود.
-
اشنان شام
لغتنامه دهخدا
اشنان شام . [ اُ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قضقاض . (منتهی الارب ).
-
باب شام
لغتنامه دهخدا
باب شام . [ ب ِ ] (اِخ ) یکی از محله های چهارگانه ٔ قدیم است در جانب غربی بغداد. (سمعانی ). رجوع به باب الشام شود.
-
پس شام
لغتنامه دهخدا
پس شام . [ پ َ ] (اِ مرکب ) بمعنی سحور باشد و آن طعامی است که در ایام رمضان نزدیک به صبح خورند. (برهان قاطع). طعام سحری که بتازی سحور گویند. (فرهنگ رشیدی ). چیزی که روزه گیران پیش از بامداد خورند.
-
بی شام
لغتنامه دهخدا
بی شام . (ص مرکب ) (از: بی + شام ) بی غذای شب : سر بی شام زمین گذاردن . شب هنگام گرسنه خفتن . رجوع به شام (ترکیب بی شام خفتن ) شود.
-
چتر شام
لغتنامه دهخدا
چتر شام . [ چ َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شب . کنایه از شب سیاه : به چتر شام ز انقاس بحر کرده سوادبه تیغ صبح ز کیمخت کوه کرده قراب .خاقانی .
-
چراغ شام
لغتنامه دهخدا
چراغ شام . [ چ َ / چ ِ غ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چراغ که هنگام شام روشن کنند. (آنندراج ).
-
تنگ شام
لغتنامه دهخدا
تنگ شام . [ ت َ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گیراگیر شام . (آنندراج ). نزدیک شام : به این حال پریشان خنده بر صبح وطن دارددل آواره ام در تنگ شام حلقه ٔ مویی . مخلص کاشی (از آنندراج ).رجوع به تنگ کلاغ پر و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
حافظ شام
لغتنامه دهخدا
حافظ شام . [ ف ِ ظِ ] (اِخ ) رجوع به محمدبن عبداﷲ معروف به ابن ناصرالدین شود.
-
شام خوردن
دیکشنری فارسی به عربی
تعش
-
شام دادن
دیکشنری فارسی به عربی
تعش