کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شامی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شعری شامی
لغتنامه دهخدا
شعری شامی . [ ش ِ ی ِ ] (اِخ ) شعرای شامی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شعرای شامی و غیاث اللغات شود.
-
قاسمی شامی
لغتنامه دهخدا
قاسمی شامی .[ س ِ ی ِ ] (اِخ ) جمال الدین بن محمد سعیدبن قاسم حلاق .از خاندان حسین سبط در عصر خود پیشوای مردم شام و از عالمان دین بود و در فنون ادب کوششی بلیغ به کار برد. تولد و وفات وی در دمشق است (1283 - 1332 هَ . ق . / 1866 - 1914 م .). وی به عقید...
-
کاسنی شامی
لغتنامه دهخدا
کاسنی شامی . [ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هندبای بستانی است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
کاغذ شامی
لغتنامه دهخدا
کاغذ شامی . [ غ َ ذِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کاغذی که بغایت سفید و شفاف و لطیف باشد. (آنندراج ).
-
عمران شامی
لغتنامه دهخدا
عمران شامی . [ ع ِ ن ِ ] (اِخ ) ابن عثمان زبیدی شامی ، مکنی به ابوالبَرهسَم . صاحب قرائتی شاذ است . رجوع به ابوالبرهسم شود.
-
فلفل شامی
لغتنامه دهخدا
فلفل شامی . [ ف ِ ف ِ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تخم مخلصه . (فهرست مخزن الادویه ).
-
قاسم شامی
لغتنامه دهخدا
قاسم شامی . [ س ِ ] (اِخ ) مکنی به ابوعبدالرحمن . بنده ٔ معاویه بود. عبدان مروزی وی را در شمارصحابه یاد کرده است . (الاصابه چ 1325 جزء 5 ص 282).
-
قسط شامی
لغتنامه دهخدا
قسط شامی . [ ق ُ طِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) راسن است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و آن را قسط سوری نیز گفته اند. رجوع به قُسط، و تذکره ٔ ضریر انطاکی شود.
-
نسق شامی
لغتنامه دهخدا
نسق شامی . [ ن َ س َ ق ِ ] (اِخ ) آن ستارگان که بر بر و بازوی جاثی اند ایشان را نسق شامی خوانند و معنی آن رده که سوی شام است . (از التفهیم از یادداشت مؤلف ).
-
اسارون شامی
لغتنامه دهخدا
اسارون شامی . [ اَ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از اسارون که در زبانهای غربی آنرااسارون اروپائی نامند.
-
بادیان شامی
لغتنامه دهخدا
بادیان شامی . [ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) انیسون است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
بطیخ شامی
لغتنامه دهخدا
بطیخ شامی . [ ب ِطْ طی خ ِ ] (اِ) بفارسی هندوانه و بهندی ترپوز نامند. (فهرست مخزن الادویه ). و رجوع به بطیخ هندی و خربزه ٔ شامی شود.
-
حبیب شامی
لغتنامه دهخدا
حبیب شامی . [ ح َ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن شهاب شامی شود.
-
حبیب شامی
لغتنامه دهخدا
حبیب شامی . [ ح َ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن مسلمةبن مالک شود.
-
توت شامی
لغتنامه دهخدا
توت شامی . (اِخ ) دهی از بخش گوران شهرستان اسلام آباد غرب است که 800 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).