کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شامیانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شامیانه
/šāmiyāne/
معنی
۱. سایهبان.
۲. چتر.
۳. سراپرده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
چادر، خیمه، سراپرده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شامیانه
واژگان مترادف و متضاد
چادر، خیمه، سراپرده
-
شامیانه
لغتنامه دهخدا
شامیانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) پوش که خیمه ٔ بزرگ سرپهن است . || سقف پهن پارچه ای و این لفظدر تکلم امروز هند هست . (فرهنگ نظام ). || سایبان و آفتاب گردان . چتر تابستانی و زمستانی . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). || سراپرده . (ناظم الاطباء) : و معاینه مشاه...
-
شامیانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šāmiyāne ۱. سایهبان.۲. چتر.۳. سراپرده.
-
جستوجو در متن
-
خیمه
واژگان مترادف و متضاد
چادر، خرگاه، سراپرده، شامیانه
-
شمیانه
لغتنامه دهخدا
شمیانه . [ ش َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ) شامیانه . (ناظم الاطباء). رجوع به شامیانه شود.
-
شراع
واژگان مترادف و متضاد
۱. بادبان، ۲. خیمه، سایبان، شامیانه
-
سایبان
واژگان مترادف و متضاد
۱. آفتابگردان، سایهپوش، سایهگاه، آلاچیق، سایهبان، سایهوان، شامیانه، چتر، سایهپوش، سایهگاه، عرش، نش ۲. چادر، شامیانه، سراپرده، خیمه
-
چهاردرگاه
لغتنامه دهخدا
چهاردرگاه . [ چ َ / چ ِ دَ] (اِ مرکب ) سراپرده . خیمه . رجوع به شامیانه شود.
-
سکندری
لغتنامه دهخدا
سکندری .[ س ِ ک َ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به سکندر : شرح قماش مصری و جنس سکندری بر شامیانه های سکندر نوشته اند.نظام قاری .
-
سایه پوش
لغتنامه دهخدا
سایه پوش . [ ی َ ] (اِ مرکب ) سایبان و شامیانه . (برهان ) (آنندراج ): سُعْنَة؛ سایه پوش بام . (منتهی الارب ).ظُلّة؛ سایه پوش و سایبان تنگ غیرفراخ . || درختستان و جای شجر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
نم گیر
لغتنامه دهخدا
نم گیر. [ ن َ ] (نف مرکب ) که نم و رطوبت را از چیزی برگیرد و آن را خشک کند. || (اِ مرکب ) قسمی خیمه و شامیانه که برای دفع مضرت شبنم برپا کنند. (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). نم گیره . (آنندراج ) : نم گیر دولتش به طنابی که بسته ا...
-
استاره
لغتنامه دهخدا
استاره . [ اِ رَ / رِ ] (اِ) ستاره . کوکب . (برهان ) (مؤید الفضلاء) : دوش من پیغام دادم سوی تو استاره راگفتمش خدمت رسان از من تو آن مهپاره را. مولوی .بیمار شود عاشق امّا بنمی میردماه ارچه شود لاغر استاره نخواهد شد. مولوی . || کوکب طالع : امیر رضی اﷲ...
-
شاروان
لغتنامه دهخدا
شاروان . [ رْ ] (اِ مرکب ) مخفف شادروان است که پرده ٔ بزرگ و شامیانه باشد. (برهان ) : یکی خسروی شاروان گونه گون درازاش میدان اسپی فزون . (گرشاسب نامه چ حبیب یغمائی ص 94).کت و خیمه و خرگه وشاروان ز هر گونه چندان که ده کاروان . (گرشاسب نامه چ حبیب یغما...
-
اریکه
لغتنامه دهخدا
اریکه . [ اَ ک َ ] (ع اِ) تخت که در خانه ٔ عروس یعنی حجله نهند. || هرچه که بر آن تکیه زنند و بنشینند از تخت و منصه و فراش . مسند. || تختی و سریری که بر آن حجله یا شامیانه باشد. (غیاث از ابن حاج ). || تخت آراسته . (مهذب الاسماء) (غیاث ). سریر.اورنگ . ...