کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شامهبرونی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شامة
لغتنامه دهخدا
شامة. [ م َ ] (اِخ ) نام شهری است در صعید مصر واقع در قسمت غربی رودخانه ٔ نیل که اکنون اثری از آن نباشد. (از معجم البلدان ).
-
شامة
لغتنامه دهخدا
شامة. [ م َ ] (ع اِ) خال . (منتهی الارب ). نشان سیاه در بدن . (از متن اللغة). نشانه ٔ سیاهی است در بدن و برخی گویند شامه همان آبله گون سیاه رنگی است در بدن و آن را با خال یکی دانسته اند ولی برخی دیگرمیان شامه و خال فرق گذارده اند به این معنی که شامه ...
-
شآمة
لغتنامه دهخدا
شآمة. [ ش َ م َ ] (ع مص ) بدفال شدن بر کسان . (از ناظم الاطباء). بدفالی . و بوسیله ٔ «علی » متعدی میشود: شؤم علیهم شآمة؛ بدفالی را برایشان آورد. (از اقرب الموارد).
-
شأمة
لغتنامه دهخدا
شأمة. [ ش َءْ م َ ] (اِخ ) (الَ ...) سوریه و دمشق . رجوع به شام شود.
-
شأمة
لغتنامه دهخدا
شأمة. [ ش َءْ م َ ] (ع اِ) سوی دست چپ . یقال فلان قعد شأمة و نظرت یمنة و شأمة؛ فلان بطرف چپ نشست ، نگریستم چپ و راست را.ضد یمنه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || نکبت و بدبختی . || شرم و حیا. || فضیحت . (ناظم الاطباء).
-
شامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šāme ۱. (زیستشناسی) پردۀ نازک؛ غشا.۲. [قدیمی] روسری زنان؛ دستمال؛ روپاک؛ چارقد.
-
شامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شامَّة] (زیستشناسی) šāmme از حواس پنجگانۀ انسان که بوها را درک میکند و عضو آن بینی است؛ بویایی.
-
شامه
دیکشنری فارسی به عربی
رائحة , غشاء
-
myelocele
نخاعبرونی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] بیرونزدگی لولۀ عصبی به علت آسیب یا نارسایی ستون مهرهها
-
external scenario, outward scenario
فرانامۀ برونی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آیندهپژوهی و آیندهنگری] فرانامهای برگرفته از الگوهای ذهنی دنیای بیرونی که شماری از آیندههای ممکن را ترسیم میکند
-
external wave
موج برونی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] موجی در حرکت شاره با دامنۀ بیشینه در مرز خارجی مانند سطح آزاد
-
externalized language, external language, extensional language
زبان برونی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] بازنمایی دانش درونی زبان به شکل گفتار و نوشتار
-
externalisation/ externalization
برونیسازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] سازوکاری دفاعی که ازطریق آن اندیشهها و افکار و احساسها و ادراکها به جهان بیرون نسبت داده میشود
-
outer automorphism
خودریختی برونی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] هر عضو گروه خارج قسمت گروه خودریختیهای یک گروه بر زیرگروه خودریختیهای درونی آن
-
meningitis
شامهآماس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] التهاب و تورم پردههای مغز و نخاع