کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شال افکنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شال ولیک
لغتنامه دهخدا
شال ولیک . [ وَ ] (اِ مرکب ) مخفف شغال ولیک است که در لهجه ٔ مردم نور زالزالک وحشی را گویند. سرخ میوه . (از یادداشت مؤلف ). سرخ ولیک . (درختان جنگلی ایران ص 184، 187، 196).
-
افغان شال
لغتنامه دهخدا
افغان شال . [ ] (اِخ ) نام محلی است در غزنی که در تاریخ بیهقی ذکر آن مکرر آمده است . و قبر سبکتکین بدانجا بوده : اولیا و حشم و بزرگان همراه وی به افغان شال درآمد و بتربت امیرعادل سبکتکین فرود آمد. (تاریخ بیهقی ص 257). رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 433...
-
شال سنجد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šālsenjed = سنجد 〈 سنجد تلخ
-
شال گردن
دیکشنری فارسی به عربی
خمار , وشاح
-
شال کشمیری
دیکشنری فارسی به عربی
قماش کشمير
-
جُل شال
لهجه و گویش بختیاری
jol-šâl پوششى پشمى به اندازه رختخوابپیچ کهپشت اسب اندازند.
-
شال پا
لهجه و گویش بختیاری
šâl-pâ شال پا، شال پشمى بلندى که در زمستان دور ساق پا پیچند.
-
شال و کلاه کردن
فرهنگ فارسی معین
(لُ کُ. کَ دَ) (مص ل .) 1 - لباس پوشیدن و عازم شدن . 2 - (مجازاً) تصمیم قطعی گرفتن ، کمر همت بستن .
-
شال عبدالرحمن لو
لغتنامه دهخدا
شال عبدالرحمن لو. [ ع َ دُرْ رَ ما ] (اِخ ) دهی از دهستان اوچ تپه بخش ترکمان شهرستان میانه . دارای 118 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و حبوب . شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
شال و قشوکردن
لغتنامه دهخدا
شال و قشوکردن . [ وَ ق َ ش َ / ل ُ ق َ ش ُ ک َ دَ] (مص مرکب ) (... اسب و استر را) با قشو و شال ، موی زاید و غبار نشسته بر روی اسب و استر را گرفتن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شال و ترکیب شال و قشو شود.
-
شال و کلاه کردن
لغتنامه دهخدا
شال و کلاه کردن . [ ل ُ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لباس رسمی بتن کردن . || مهیای رفتن شدن . (یادداشت مؤلف ). || بمزاح لباس خوب پوشیدن . (یادداشت مؤلف ).
-
شال و کلاه
لغتنامه دهخدا
شال و کلاه . [ ل ُ ک ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )اصطلاحاً لباس رسمی وزراء و مستوفیان که در روزهای بار به عصر ملوک قاجار می پوشیدند. (یادداشت مؤلف ).
-
شال گردن بستن
دیکشنری فارسی به عربی
شال , وشاح
-
شال و قَشوو
لهجه و گویش بختیاری
šâl-o-qa:šow ابزار تیمار اسب qašow .
-
شال و عبا
فرهنگ گنجواژه
لباس.