کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شالی زار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
چلتوک زار
لغتنامه دهخدا
چلتوک زار. [ چ َ ] (اِ مرکب ) شلتوک زار. زمینی که در آن برنج کارند. برنج زار. شالی پایه . شالی زار. و رجوع به شالی پایه و شالی زار شود.
-
برنجار
لغتنامه دهخدا
برنجار. [ ب ِ رِ ] (اِ مرکب )مخفف برنج زار است که شالی زار باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از هفت قلزم ). رجوع به برنج زار و شالی زار شود.
-
گرنجار
لغتنامه دهخدا
گرنجار.[ گ ُ رِ ] (اِ مرکب ) (از: گرنج + جار = زار پسوند مکان ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). برنج زار و شالی زار. (برهان ). شالی پایه نیز گویند. (جهانگیری ) (آنندراج ).
-
برنج زار
لغتنامه دهخدا
برنج زار. [ ب ِ رِ ] (اِ مرکب ) جایی که برنج میروید. مزرعه ٔ برنج . آنجا که برنج کارند. شالی زار. برنجار. برنجستان : بحکم آنکه برنج زار است آب آن وخیم باشد و ناگوار. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 142).
-
کالجار
لغتنامه دهخدا
کالجار. (اِ مرکب ) مزرعه ٔ برنج . (از برهان ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). مزرعی که در آن شلتوک کارند. (آنندراج ). کالیجار. رجوع به شالی زار در همین لغت نامه شود.
-
چلتوک
لغتنامه دهخدا
چلتوک . [ چ َ ] (اِ) شلتوک . برنج با پوست . برنج پوست نگرفته . برنج پوست ناکنده . برنجی که هنوز از پوست برنیاورده باشند. شالی . برنج از پوست برنیامده . و رجوع به شالی و شلتوک و چلتوک زار شود.
-
برنجستان
لغتنامه دهخدا
برنجستان . [ ب ِ رِ ج ِ ] (اِ مرکب ) برنجزار.برنجار. شالی زار. مزرعه ٔ برنج . آنجا که برنج کارند.آنجا که برنج روید : مردی به آمل زمینی خرید ویران و برنجستان کرد اکنون از آن زمین برنج می خیزد که هیچ جای چنان نباشد. (نوروزنامه ). قوت این گنج بود که این...
-
کرد
لغتنامه دهخدا
کرد. [ ک َ / ک ِ ] (اِ) شاخی را گویند که در وقت پیراستن از درخت بریده باشند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). || آبگیرو آب انبار و تالاب هم هست که به عربی شمر گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || سبزی زار. تره زار. (ناظم الاطباء). || زمین زراعت ک...
-
ابوکالنجار
لغتنامه دهخدا
ابوکالنجار. [ اَ ل ِ ] (اِخ ) چند تن از سلاطین دیالمه و یکی از امراء گرگان (آل زیار) کنیت گونه ای داشته اند که آن در کتب گاهی بصورت ابوکالنجار و گاهی ابوکالنجر و گاهی ابوکالیجار آمده است . ابوریحان در آثارالباقیه (چ زاخائو ص 133) در جدول ملوک دیالمه ...
-
پکین
لغتنامه دهخدا
پکین . [ پ ِ ] (اِخ ) قصبه ٔ کوچکی است در ولایت ایلبصان . از ایالت مناستر در آرناؤدستان (آلبانی ) بر ساحل یمین رود اشکومبی بر دامنه ٔ کوهی در کنار بیشه ای در 26 هزارگزی شرقی ساحل ادریاتیک و در 30 هزارگزی غرب ایلبصان . خانه های آن بر فراز تپه ها و پر...
-
حمیدالدین مسعود
لغتنامه دهخدا
حمیدالدین مسعود. [ ح َ دُدْ دی ن ِ م َ ] (اِخ ) ابن سعد شالی کوب . از احرار خطه ٔ لوهور بود و در طبع زکی ، و شعروی قرین عنصری و رودکی . و در لوهوراز بزرگی شنیدم که این قطعه در صفت قلم گفته است :حبذا ملک همایون تو کآب چشمش بی گمان دارد خاصیت آب حیوان ...