کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شالوده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شالوده
/šālude/
معنی
۱. بنیاد؛ پی دیوار.
۲. طرح و نقشه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اساس، بنیاد، بنیان، پایه، پی، شالده، قاعده
۲. اصل، زمینه، مبنا، واده
دیکشنری
base, basis, bedding, cornerstone, foundation, ground, groundwork, infrastructure, nitty-gritty, substratum, substructure, underpinning
-
جستوجوی دقیق
-
شالوده
واژگان مترادف و متضاد
۱. اساس، بنیاد، بنیان، پایه، پی، شالده، قاعده ۲. اصل، زمینه، مبنا، واده
-
foundation
شالوده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] پِی بزرگی که مجموعۀ بارهای ساختمان را به زمین منتقل کند
-
شالوده
فرهنگ فارسی معین
(دَ یا دِ) (اِ.) = شالده : بنیاد، اساس .
-
شالوده
لغتنامه دهخدا
شالوده . [ دَ / دِ ] (اِ) بنیاد عمارت . شاید این لفظ ترکی باشد. (فرهنگ نظام ). شالُده . بنیاد. بنیاد نخست دیوار. أس و اساس . پایه . پی . بنلاد. بنوری . بنبری . بنبره . بنوره .
-
شالوده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شالده› šālude ۱. بنیاد؛ پی دیوار.۲. طرح و نقشه.
-
شالوده
دیکشنری فارسی به عربی
بناء تحتي , قوام , موسسة , نعل , هيکل عظمي ، حجر الاساس
-
شالوده
واژهنامه آزاد
اصل، اساس.
-
واژههای مشابه
-
mat foundation
شالودۀ تخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] شالودۀ پیوستهای که بهصورت تاوهای ضخیم از بتن مسلح ساخته میشود و کل بار ساختمان را به زمین منتقل میکند
-
شالوده ریختن
لغتنامه دهخدا
شالوده ریختن . [ دَ / دِ ت َ ] (مص مرکب ) شالوده افکندن .پی افکندن . پی ریختن . پی ریزی کردن . بنیاد و اساس بنا یا امری را طرح کردن . رجوع به شالده و شالوده شود.
-
شالوده ریز
لغتنامه دهخدا
شالوده ریز. [ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنکه شالوده ریزد. آنکه پی افکند. مؤسس . بنیان گذار. بانی .
-
شالوده ریزی
لغتنامه دهخدا
شالوده ریزی . [ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عمل شالوده ریز. طرح ریزی پی و اساس بنایا امری را پی افکندن . شالوده ریختن . بنیاد نهادن .
-
شالوده (پی)
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: pey طاری: peh طامه ای: peh طرقی: peh کشه ای: pey نطنزی: pey
-
جستوجو در متن
-
بنیه
فرهنگ واژههای سره
شالوده