کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شالده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شالده
/šālode/
معنی
= شالوده
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اساس، بن، بنیاد، بنیان، پایه، شالوده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شالده
واژگان مترادف و متضاد
اساس، بن، بنیاد، بنیان، پایه، شالوده
-
شالده
لغتنامه دهخدا
شالده . [ دِ ] (اِخ ) دهی از بخش مرکزی شهرستان فومن . دارای 239 تن سکنه ، آب آن از رودخانه . محصول آن برنج و ابریشم است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
شالده
لغتنامه دهخدا
شالده . [ دِ] (اِخ ) دهی از بخش مرکزی شهرستان فومن . سکنه ٔ آن 879 تن است . آب آن از رودخانه ، محصول آن برنج ، ابریشم ، مختصر عسل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
شالده
لغتنامه دهخدا
شالده . [ ل ُ دَ / دِ ] (اِ) مخفف شالوده .اساس و بنیاد دیوار و عمارت را گویند. (برهان قاطع)(فرهنگ نظام ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : رسیده شالده ٔ باره اش بگاو زمین گذشته گنگره ٔ قلعه اش بدو پیکر. ؟ (فرهنگ شیرازی از فرهنگ نظام ).و رجوع به شالوده شود.
-
شالده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šālode = شالوده
-
جستوجو در متن
-
شالوده
فرهنگ فارسی معین
(دَ یا دِ) (اِ.) = شالده : بنیاد، اساس .
-
لاد
واژگان مترادف و متضاد
۱. دیوار ۲. بنیاد، پی، شالده، شالوده ۳. گل، لادن
-
مبنا
واژگان مترادف و متضاد
اساس، اصل، بنیاد، بنیان، پایه، شالده، شالوده، ماخذ ≠ بنا، ساختار
-
شالوده
واژگان مترادف و متضاد
۱. اساس، بنیاد، بنیان، پایه، پی، شالده، قاعده ۲. اصل، زمینه، مبنا، واده
-
اس
لغتنامه دهخدا
اس . [ اِس س ] (ع مص ) تباه کردن . || (اِ) بنیاد. پی . شالده . شالوده . اصل هر چیز. اصل . (منتهی الارب ).
-
پیکره
لغتنامه دهخدا
پیکره . [ پ َ / پ ِ ک َ رَ / رِ ] (اِ) زمینه . شالده . اساس : از پیکره ٔ کار معلوم است که ... || ترتیب . نسق . || مقابل بوم . زمینه . || عکس . تصویر. نقش .
-
بنیاد
واژگان مترادف و متضاد
۱. بن، بیخ، پایه، ته ۲. اصل، ریشه ۳. بنلاد، بنیان، پی، شالده، شالوده ۴. اساس، قاعده، مبنا ۵. سازمان، موسسه
-
شالوده ریختن
لغتنامه دهخدا
شالوده ریختن . [ دَ / دِ ت َ ] (مص مرکب ) شالوده افکندن .پی افکندن . پی ریختن . پی ریزی کردن . بنیاد و اساس بنا یا امری را طرح کردن . رجوع به شالده و شالوده شود.
-
شالوده
لغتنامه دهخدا
شالوده . [ دَ / دِ ] (اِ) بنیاد عمارت . شاید این لفظ ترکی باشد. (فرهنگ نظام ). شالُده . بنیاد. بنیاد نخست دیوار. أس و اساس . پایه . پی . بنلاد. بنوری . بنبری . بنبره . بنوره .