کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شالخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شالخ
لغتنامه دهخدا
شالخ . [ ل ِ ] (اِخ ) پسر قینان بن ارفخشدبن سام بن نوح است و عابر پسر اوست . (برهان قاطع). نام پسر قینان بن ارفخشدبن سام بن نوح (ع ) است و هود نبی (ع ) پسر او بود. (آنندراج ) (تاریخ سیستان ص 42). نام پسر ارفخشد و جد ابراهیم . (ناظم الاطباء) (از انجمن...
-
جستوجو در متن
-
عابری
لغتنامه دهخدا
عابری . [ ب َ ] (ص نسبی ) نسبت است به عابربن ارفخشدبن سام . (لباب الانساب ). رجوع به عابَربن شالخ شود.
-
عابر
لغتنامه دهخدا
عابر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن شالخ بن ارفخشدبن سام بن نوح . (آنندراج ) (منتهی الارب ). در لباب الانساب عابربن ارفخشدبن سام بن نوح ، ضبط شده است .
-
سالح
لغتنامه دهخدا
سالح . [ ل ِ ] (اِخ ) از خانواده هود نبی و پسر او ارفحشدبن سام است و مدت عمر او را چهار صد و سی سال گویند. رجوع به شالخ و مجمل التواریخ و القصص ص 146 و 189 و تاریخ گزیده ص 30 شود.
-
ساروغ
لغتنامه دهخدا
ساروغ . (اِخ ) ابن ارغوابن فالع، جد ابراهیم نبی ، به روایت طبری و مسعودی است . نسب او چنین است : ابراهیم بن آزربن قطوربن ساروغ بن ارغوابن فالعبن شالخ . رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 193 و تاریخ سیستان ص 42و 43 و طبری و تاریخ گزیده چ عکسی ص 30 و 110...
-
یقطن بن عامر
لغتنامه دهخدا
یقطن بن عامر. [ ی َ طَن ُ ن ُ م ِ ] (اِخ ) نخستین کسی است که به زبان عرب تکلم کرده است . یاقوت در معجم البلدان آرد: هشام گوید: پدرم گفت : نخستین کسی که به عربی سخن گفت یقطن بن عامربن شالخ بن ارفخشدبن سام بن نوح است و گویند یقطن همان قحطان است که معرب...
-
ازال
لغتنامه دهخدا
ازال . [ اَ / اِ ] (اِخ ) نام مدینه ٔ صنعا. (معجم البلدان ). || پدر صنعأبن ازال بن یقطن بن عابربن شالخ بن ارفحشد و او نخستین کسی بود که مدینه ٔ مزبوره را بنا کرد و سپس به نام پسر وی شهرت یافت زیرا صنعاء پس از پدر بر آنجا حکومت کرد و نام او غلبه یافت...
-
صنعاء
لغتنامه دهخدا
صنعاء. [ ص َ ] (اِخ ) موضعی است به یمن . (معجم البلدان ). قصبه ٔ یمن است . شهریست خرم و آبادان و هرچه از بیشتر نواحی یمن خیزد از این شهر خیزد و بانعمت ترین جائی است اندر همه ٔ یمن و اندر همه ٔ ناحیت عرب شهری نیست از وی بزرگتر و خرم تر و گندم و کشتهای...
-
ادد
لغتنامه دهخدا
ادد. [ اُ دَ ] (اِخ ) ابن قینان . چهل ودومین جدّ رسول اکرم صلی اﷲ علیه و آله . (انساب سمعانی ص 4). و برخی نسب وی را تا آدم چنین آورده اند: همیسعبن مقوم بن تارخ بن سرح بن حمل بن قیداربن شالخ بن ارفحشدبن سام بن نوح بن لامک بن مثوشلخ بن اخنوخ بن ادریس ب...
-
قحطان
لغتنامه دهخدا
قحطان . [ ق َ ] (اِخ ) ابن عامربن سالح پدر قبیله ای است . (منتهی الارب ). قحطان بن عامربن شالخ بن ارفخشدبن سام بن نوح . ریشه ٔ اعراب قحطانی و پدر خاندان حمیر و کهلان وتبابعه (شاهان یمن ) (شاهان حیره ) و غسانیان (شاهان شام ) در جاهلیت است . علمای انسا...
-
هود
لغتنامه دهخدا
هود. (اِخ ) هودبن شالخ بن ارفحشدبن سام بن نوح . این نسبی است که مؤلف حبیب السیر برای او ذکر کرده و نام پدرش را مؤلف منتهی الارب عابر نوشته است . اصطخری نوشته است که قبر این پیامبر در حضرموت است . (یادداشت مؤلف از مسالک اصطخری ). پیامبری است که مطا...